نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات از شهید
شهیدان رضایی به روایت برادر؛
برادر شهیدان رضایی می گوید: جوان های هم سن وسال کرامت در محله های مختلف بزنجان برای پیروزی انقلاب فعال بودند. محله باغ راهوئیه از محلاتی بود که جوان های آن هم تحصیل کرده و هم انقلابی بودند. یک روز یکی از جوان های همین محله دستش را با تیغ برید و با خون خود روی دیوار نوشت: مرگ بر شاه و درود بر خمینی.
کد خبر: ۵۳۲۴۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۰

روایت «شهین نادری» از همسر شهیدش؛
همسر شهید «هوشنگ مداحی‌پور» می گوید: حاصل شش سال زندگی مشترک ما، سه فرزند و خاطرات زیبایی است که از اوج ایثار و عشق هوشنگ به امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی در ذهن من جای گرفته است.
کد خبر: ۵۳۰۶۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۵

خاطراتی از شهید «علی يار شول»؛
شهید علی یارشول گفت: اگر قرار است كه من تكّه تكّه شوم تا صدای انقلاب در جهان طنين افكن شود، پس ای خمپاره‌ها و ای تيرهای بلا مرا دريابيد و گوشت و استخوانم را قطعه قطعه كنيد. من حاضرم و راضی هستم كه كوچكترين اثری از من نماند، اما نور انقلاب جهان را روشن كند.
کد خبر: ۵۳۰۵۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۳

کتاب «شیر شکار» حاوی زندگینامه و خاطرات سردار رشید اسلام، شهید «مرتضی ساده میری» قائم مقام فرمانده گردان ۵۰۲ امام حسین (ع) از تیپ یکم امیرالمؤمنین (ع) لشگر ۴ بعثت سپاه پاسداران به نقل از یاران و همرزمانش به قلم یاسر بابایی و توسط نشر نشتیمان در سال ۱۳۹۹ چاپ و منتشر شده است.
کد خبر: ۵۳۰۲۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۸

مادر شهید «شهید محمدعلی شفیع‌زاده‌برمی» نقل می‌کند: «چند روز بعد خبر آوردند مفقودالاثر شده است. هفده سال در حسرت دیدن آن دست‌های حنا شده ماندم. پس از هفده سال پلاکش را بوسیدم. احساس می‌کردم عطر حنای پسرم از آن پلاک به مشام می‌رسد.» نوید شاهد سمنان توجه شما را به خاطراتی از والدین این شهید گرانقدر جلب می‌کند.
کد خبر: ۵۳۰۰۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۴

خاطرات همسر شهید «علیرضا اشرف گنجویی»؛
در خاطرات همسر شهید «علیرضا اشرف گنجویی» آمده است: پدرم هم فرهنگی بود و هم اهل مسجد و تکیه و هم یک مبارز انقلابی که علیه طاغوت سینه سپر می کرد. از زمانی که خودم را شناختم، بابام توی مسجد مشغول رسیدگی به امورات دینی خودش و مردم بود.
کد خبر: ۵۲۹۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۲

حکایت شهادت شهید علی رضا صالح غفاری؛
«شهید حسین صالح غفاری» از شهادت «شهید علی رضا صالح غفاری» نقل می کند. شهیدی که زمزمه این بیت همه آرزویش بود و به این خواسته قلبی خود نیز رسید: «ای خوشا با فرق خونین در لقاء یار رفتن/سر جدا پیکر جدا در محفل دلدار رفتن»
کد خبر: ۵۲۹۵۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۷

«پدر با مهربانی دلداری‌ام می‌داد و می‌گفت: پسرم یک وقت غصه نخوری تا من از جبهه برگردم حتما دوچرخه شما هم آماده شده است با هم می‌رویم و آن را می‌خریم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات پسر شهید «محمدعلی برجی» است که در آستانه ولادت امام علی(ع) و روز پدر تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۲۹۴۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۵

هم‌رزم شهید «حسین عربعامری» نقل می‌کند: «مکثــی کــرد. لحــن جــدی‌تــری بــه حرف‌هــایش داد و بلنــدتر از قبــل گفت: «برادرا! در حقیقت برگشتی توی کار نیست. هر کـس آمـادگی نـداره، از جمع جدا بشه.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۲۹۳۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۴

دوست شهید «حسین عربعامری» نقل می‌کند: «گفت: اول با زبان، اگه نشد اون‌وقت درگیر می‌شـیم. بـه مـا مـی‌گـن: سرباز خمینی. می‌خواین پشت سـر مـا حـرف باشـه و بگن منطـق نـدارن، اون‌وقت همون چیزی بشه که دشمن می‌خواد؟» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۲۹۲۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۳

پدر شهید «حسن جعفری» در خاطرات خود از فرزند شهیدش چنین گفت: حسن همیشه عکس شهدا را پیش رویش می‌گذاشت و مرتب به آن‌ها نگاه می‌کرد. خودش نیز عاشق شهادت بود.
کد خبر: ۵۲۹۱۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۱

شهید مدافع حرم سید نوراله حسینی از شهدای والامقام لشکر فاطمیون است که برای دفاع از ارزش ها و دفاع از حرم حضرت زینب (س) راهی کشور سوریه شد و برای نابودی گروه تروریستی داعش از جان خود مضایقه نداشت.
کد خبر: ۵۲۹۰۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۰

برگی از زندگی نامه شهید مدافع حرم «سید عبداله حسینی»
سید عبداله در امور اجتماعی و مذهبی شرکت فعال داشت؛ در هیئت‌های سینه‌زنی، نوحه‌خوانی می‌کرد. در این خصوص به مرثیه خوانی حضرت علی اصغر (ع) علاقه خاصی داشت.
کد خبر: ۵۲۸۹۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۰

«کبری هنوز پایش را به پشت بام نگذاشته بود که با صدای شلیکی، فریاد وحشتناکی می‏زند: «آخ سوختم» و نقش پله‌های ساختمان می‏شود. برادرش سریع خود را بالای سرش می‌رساند، بلافاصله او را به اتاق منتقل کرده و می‌بیند که پهلویش خونریزی دارد ...» ادامه این خاطره از شهید «کبری وحیدی‌قزوینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۸۷۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۷

«آثار سوختگی شدید ناشی از شکنجه روی آرنج دست راستش بود که باعث می‌شد نتواند به راحتی دستش را خم و راست کند. همسرم علت را از او پرسید. گفت: ساواک دید گوشت دستم زیاد است، کمی نازکش کرد! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «قدرت‌الله چگینی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۲۸۷۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۷

روایتی خواندنی از دختر آزاده شهید «عبدالعلی کرماجانی»؛
دختر آزاده شهید «عبدالعلی کرماجانی» می گوید: آری خوب به یاد دارم، هنوز و برای همیشه سایه پدر را با خود دارم مثل همان کلاس اول ابتدایی که دست در دستان پدر به مدرسه می رفتم و برمی گشتم.
کد خبر: ۵۲۷۹۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۹

مجموعه خاطرات صوتی شهید «علی اتحادی شــیروانه ده»؛
فایل صوتی «تحمل دوری ندارم» یکی از خاطرات صوتی شهید «علی اتحادی شــیروانه ده» است که در کتاب «به وقت زیارت 1» برای علاقه مندان تهیه شده است. در ادامه این خاطرات همراه ما باشید.
کد خبر: ۵۲۷۹۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۹

«زمانی که برای دوره آموزشی به مشهد رفته بود، در حرم امام رضا (ع) چهل بار نماز شب خوانده بود. بعد از چهلمین شب، با من تماس گرفت و گفت: مادر جان من خوابی دیده‌ام که اگر لایق باشم به آن می‌رسم! ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید «حسن حسین‌پور» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۷۴۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۳

«قرآن را آماده کردم که از زیر آن عبور کند، نگاه پدرش از او برداشته نمیشد، به پدر گفت: بابا ۲۳ سال است که مرا می‌بینی، سیر نشده‌ای؟ ...» ادامه این خاطره از شهید «علی قاقازانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۷۲۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۲۹

«سراسیمه به خانه مادرم رفتم. آن‌ها هم گفتند که علی از جبهه تماس گرفته و گفته که حالش خوب است. یک دفعه حالم مشوش شد و تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد به طوری که دندان‌هایم به هم می‌خورد و صدا می‌داد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "علی رجبلو" از زبان خواهر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۲۷۱۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۲۸