نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره
خاطره‌‌ای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»
پدر شهید تعریف می‌کند: «صدا به طوری واضح بود که تمام جمع متوجه صدا می‌شدند. بار آخر بود که شهید عبدالله، مانع از فرستادن دوستانش شد و گفت «مثل اینکه امشب شب شهادت من است»»
کد خبر: ۵۵۸۶۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰

خاطره‌‌ای از شهید «حسین دهقانی سیاهکی»
مادر شهید تعریف می‌کند: «شهید گفت «من هم می‌خواهم به جبهه بروم و از مردم و میهنم دفاع کنم و این وظیفه شرعی هر مسلمانی است.»»
کد خبر: ۵۵۸۶۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵

خاطره‌‌ای از شهید «شنبه عیسوی»
فرزند شهید تعریف می‌کند: «در آن زمان ماشین‌ها مسافران سر راهی را سوار نمی‌کردند، پدرم مجبور شد برای نجات جان ما در وسط خیابان بخوابد و ...»
کد خبر: ۵۵۸۶۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵

خاطره‌‌ای از شهید «غلامشاه شادابی‌پور»
پدر شهید تعریف می‌کند: «وقتی دیدند او انسان متدین و خوبی است او را به عنوان معاون پایگاه بندر منصوب کردند. یادم هست که همیشه تاکید می‌کرد که ما باید با قاچاقچیان مبارزه کنیم.»
کد خبر: ۵۵۸۵۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴

قسمت نخست خاطرات شهید «یحیی حیدری»
دوست شهید «یحیی حیدری» نقل می‌کند: «ماشین تدارکات آماده رفتن به نقاط آزاد شده گردید. قبل از برخورد با مین بچه‌ها فوراً خود را به بیرون پرت کردند و گرفتار رگبار نیرو‌های کومله شدند و به شهادت رسیدند.»
کد خبر: ۵۵۸۵۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴

خاطره‌‌ای از شهید «علی تاجیک»
پدر شهید تعریف می‌کند: «شهید به کسانی که نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داشتند، به طوری که آن‌ها ناراحت نشوند، به آرامی و ...»
کد خبر: ۵۵۸۵۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴

خواهر شهید «نعمت‌الله الیکائی» نقل می‌کند: «نعمت می‌خواست برود جبهه. گفت: کبراجان! هر پنجشنبه بیا سر مزارم. گفتم: باشه چشم! سرش را نزدیک آورد و گفت: بزرگتر که شدی خودت تنها بیا!»
کد خبر: ۵۵۸۵۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۳

خاطره‌‌ای از شهید «غلام نجفی»
مادر شهید تعریف می‌کند: «وقتی بیدار شدم صدای پای او را از پشت پنجره می‌شنیدم که می‌رفت. از پنجره نگاه کردم ولی کسی را ندیدم. وقتی که به خودم آمدم فهمیدم که هیچ احساس ناراحتی و دردی در گلویم ندارم و انگار مریض نیستم.»
کد خبر: ۵۵۸۵۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۳

مادر شهید «حمیدرضا اکرم» نقل می‌کند: «گفتم: امروز حمیدرضا اذیتت نکرد؟ گفت: نه خاله‌جون! اول رفتیم بهشت زهرا امام رو اون‌جا دیدیم. این بچه از اشتیاق داشت پر درمی‌آورد. اصلاً روی پاهاش بند نبود.»»
کد خبر: ۵۵۸۵۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۲

شب خاطره غربِ خون، یادواره چهلمین سالگرد شهادت 28 شهید نوجوان و جوان یزدی در جبهه غرب شنبه 22 مهر 1402 در یزد برگزار می شود. نوید شاهد یزد تیزر این مراسم را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۵۸۵۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۲

خاطره‌‌ای از شهید «فریدون سالاری»
همسر شهید تعریف می‌کند: «از من خواست تا با خلوص نیت دعا کنم تا خداوند شهادت را نصیبش کند و تا آخرین لحظه از زندگی پر برکت خود، از ارزش‌های میهن اسلامی دفاع کرد.»
کد خبر: ۵۵۸۴۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۲

قسمت سوم خاطرات شهید «مهدی بهرامی»
همسر شهید «مهدی بهرامی» نقل می‌کند: «می‌گفت: طیبه! من سه آرزو داشتم؛ یکی ازدواج با تو بود که بهش رسیدم. دومی استخدامی سپاه بود که آن هم بعد از ازدواجمان محقق شد. اما تو سیدی، دعا کن تا به سومیش هم برسم؛ سومین آرزویم شهادته!»
کد خبر: ۵۵۸۴۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۹

خاطره‌‌ای از شهید «علی زیبارو»
فرزند شهید تعریف می‌کند: «پدرم گفت خون ما رنگین‌تر از خون نازدانه‌های اباعبدالله(ع) نیست و ما باید بمانیم تا به دشمنان ثابت کنیم ما مدافع انقلاب و اسلام هستیم.»
کد خبر: ۵۵۸۴۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۸

خاطره‌‌ای از شهید «حسین غریب‌زاده»
خواهر شهید تعریف می‌کند: «پدر شهید گفت «نه پسرم، این حرف را نزن، برو خدا به همراهت باشد، من تو را اولش به خدا و بعدش به خودت می‌سپارم، مواضب خودت باش»، وقتی می‌رفت انگار تمام دنیا را به او داده‌ بودند.»
کد خبر: ۵۵۸۴۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۸

مادر شهید «ایرج کنشلو» نقل می‌کند: «آمد پیشم و گفت: پیش من نمی‌یای؟ گفتم: مریض بودم، دلم می‌خواست بیام، اما نتونستم. گفت: مادر! همیشه که تو نباید به من سر بزنی، یک‌بار هم من می‌یام، اشکالی نداره.» نوید شاهد سمنان به مناسبت هفته فراجا، خاطرات این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۵۸۳۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۷

خاطره‌‌ای از شهید «محمد زمانی»
پدر شهید تعریف می‌کند: «شهید قلبی مهربان، شجاع و بی‌باک داشت، به نقل همسنگران و همرزمانش، او مرد جنگ و فن بود.»
کد خبر: ۵۵۸۳۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۷

خاطره‌‌ای از شهید «حسین سالاری»
همرزم شهید تعریف می‌کند: «یک روز پشت سنگر در یک منطقه باز ایستاده بودیم که شهید به من گفت «تو چایی درست کن و من می‌روم نماز بخوانم»، همان لحظه یک خمپاره وسط منطقه‌ای که ایستاده بودیم افتاد.»
کد خبر: ۵۵۸۳۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۶

خاطره‌‌ای از شهید «خلیل بارانی‌زاده»
پدر شهید تعریف می‌کند: «خیلی خوشحالم که پسرم در راه خدا شهید شده است و امیدوارم در روز قیامت نزد حضرت زهرا‌(س) مایه سرافرازی ما گردد.»
کد خبر: ۵۵۸۳۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۶

قسمت دوم خاطرات شهید «مهدی بهرامی»
پدر شهید «مهدی بهرامی» نقل می‌کند: «هنگام نماز خیلی نزدیک او نمی‌شدم؛ آخه در قنوت نمازهایش همیشه از خدا شهادت را طلب می‌کرد. ما به او می‌گفتیم: مهدی! این قدر این دعا رو نخون! مو‌های تنمون سیخ‌ می‌شه!»
کد خبر: ۵۵۸۳۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۵

خاطره‌‌ای از شهید «محمد قربانی بجگان»
همسر شهید تعریف می‌کند: «شهید خیلی نیکوکار بود، مخفیانه و به دور از چشم دیگران به نیازمندان و انسان‌های تهی دست کمک می‌کرد.»
کد خبر: ۵۵۸۳۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۵