«میزبانی ستارهها»، خاطرهای از شهید صمد ارادتی
به گزارش نوید شاهد اردبیل؛ نیمه های شب با صدای مادر از خواب برجستم. گوشهای نشسته بود و میگریست. با دیدن من به سویم برگشت و گفت: «بلند شو... بلند شو... صمد شهید شده» هراسان از جا پریدم و داد زدم: «مادر... این چه حرفیه... چطور مگه... آخه...»
اجازه نداد حرف هایم تمام شود: «خواب دیدم...» هق هق گریه اش در فضای اتاق پیچید و ادامه داد: «خواب دیدم که ۱۲ ستاره نورانی از آسمان به حیاطمان آمده، صمد را صدا زدند»
کمی آرامش کردم و گفتم: «مادر چیزی نیست... خواب دیدی... انشاالله خواهد آمد.»
آیا دیده ای که کودک بی تمیز را آن دم که با دستی خشن بر گلوی تُرد گلی چنگ می زند و می فشارد و آن را میلهد و گل چهسان بی تابانه مظلومیت خویش را به تصویر می نشاند؟
و آیا دیده ای بازتاب روحی پیری را آنگاه که جوانی خیره پرنده ای را در مشتهای بی عاطفگی خویش بال و پر می شکند و پرواز را از او میگیرد؟
من اینک، در صف خطوط رنگ باخته خاطرات یاران شهیدان، شمشادها را- بیگدازش خلوهای خلیده بر جان خویش- به ترنم بنشینم؟
برگرفته از کتاب سیمرغ، یادنامه 30 فرمانده شهید دفاع مقدس استان اردبیل