به بهانه ۲۵ اسفند، سالروز عروج سردار شهید مهدی باکری؛
جمعه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۱۳
سردار شهید «مهدی باکری» فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، محبوب قلوب رزمندگان بود؛ شهیدی که پیکر مطهرش به دجله پیوست و جاودانه شد.

به گزارش نوید شاهد اردبیل، سردار سرلشکر شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا است. فرمانده نیروهای آذربایجان شرقی و غربی، زنجان و  اردبیل؛ سرداری که با افتخار به بسیجی بودنش، داغ برادران شهیدش؛ شهید انقلاب علی و شهید دفاع مقدس حمید باکری را دید و جان بر کف در جریان عملیات بدر جنگید و شهید شد و به دجله پیوست و جاودانه گردید.

سردار شهیدی که جادوانه شد

شهید باکری در همان برخورد اول همگان را مجذوب چهره معصومش می‌کرد، موجی در چشمان نافذش بود که با وجود اندوه، خندان و بشاش به نظر می‌رسید، فرمانده عارف و عامل لشکر 31 عاشورا، محبوب قلوب رزمندگان بود و با شهادت در دجله، به بهشت موعود رهسپار شد.

شهید باکری قبل از آغاز اجرای عملیات بدر به هم رزمانش گفته بود، هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما می‌گرداند، اگر از یک دسته بیست و دو نفری، یک نفر بماند باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است.

وی گفته بود: فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ، وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است.

مهدی باکری در شب عملیات وضو می‌گیرد و همه گردان‌ها را یک یک از زیر قرآن عبور می‌دهد، مدام توصیه می‌کند: برادران! خدا را از یاد نبرید، نام امام زمان(عج) را زمزمه کنید، دعا کنید که کار ما برای خدا باشد، از پشت بی‌سیم نیز همه را به ذکر «لاحول و لاقوه الا بالله» تشویق می‌کند.

سرانجام این فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا، ۲۵ اسفندماه سال ۶۳ در جریان عملیات بدر به خاطر شرایط حساس عملیات، مثل همیشه، به خطرناک‌ترین صحنه‌های کارزار وارد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می‌کرد، تلاش می‌کرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتک‌های دشمن تثبیت کند ولی بر اثر برخورد تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نائل می‌شود.

سردار شهیدی که جادوانه شد

سخن از مهدی باکری است؛ متولد سال ۱۳۳۳ در میاندوآب. کودک بود که مادرش را از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه گذراند و البته از همان ایام، رنج نیازمندان و مردم محروم را می‌فهمید. مهدی در آن سال‌ها از ادامه تحصیل هم غافل نبود و در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تبریز پذیرفته شد.

انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، مهدی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در سازماندهی سپاه ارومیه ایفاگر نقش فعال بود. او در همان سال‌ها، حدود یک سال هم به عنوان شهردار ارومیه برگزیده شد که آن روزها، یادآور خاطرات یک شهردار مردمی برای اهالی ارومیه است.

شهید مهدی باکری در آن سال‌ها و در مقطعی، مسئولیت جهاد سازندگی استان آذربایجان غربی را هم بر عهده گرفت و البته روزهایی هم به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد.

جنگ که آغاز شد، او به جبهه‌ها شتافت و معاونت تیپ نجف اشرف را پذیرفت. مهدی باکری در عملیات‌های متعددی شرکت کرد که فتح المبین، والفجر مقدماتی، والفجر یک تا چهار، مسلم بن عقیل، رمضان و بیت المقدس از آن جمله است. او بعدها به فرماندهی تیپ عاشورا رسید؛ تیپی که چندی بعد به لشکر تبدیل شد و به عنوان یکی از لشکرهای خط شکن دفاع مقدس شناخته می‌شد.

وصیت‌نامه‌اش را در روزهای ابتدایی سال شهادتش یعنی در فروردین ماه سال ۱۳۶۳ نوشت: خدایا چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، سراپا تقصیر و نا فرمانی‌ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می‌ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم.

سردار شهیدی که جادوانه شد

یا رب العفو … آه چقدر لذت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّ اش؛ ولی چه کنم تهیدستم؛ خدایا قبولم کن. سلام بر روح خدا! نجات دهنده ما از منجلاب عصر حاضر؛ عصر ظلم و ستم، عصر کفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش. عزیزانم! اگر شبانه روز شُکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز کم است.

آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه‌های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل تنها چاره‌ساز ماست. ای عاشقان ابا عبدالله! بایستی شهادت را در آغوش گرفت؛ گونه‌ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نمائیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکرگزاری بجا آورده باشیم…» سردار شهید مهدی باکری وصیت نامه‌اش را با این عبارت به پایان می‌آورد: «خدایا مرا پاکیزه بپذیر.»

سردار شهیدی که جادوانه شد

حجت‌الاسلام والمسلمین شهید محلاتی در مورد شهید باکری چنین گفته است: «وی نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود، خشم و خروشش فقط و فقط برای دشمنان بود و به عنوان فرمانده باتقوا، الگوی رأفت و محبت در برخورد با زیردستان بود.»

همسر شهید باکری در مورد اخلاق او در خانه می‌گوید: باوجود همه خستگی‌ها، بی‌خوابی‌ها و دویدن‌ها، همیشه با حالتی شاد بدون ابراز خستگی به خانه وارد می‌شد و اگر مقدور بود در کارهای خانه به من کمک می‌کرد، لباس می‌شست، ظرف می‌شست و خودش کارهای خودش را انجام می‌داد. اگر از مسئله‌ای عصبانی و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعی می‌کرد با خونسردی و با دلایل مکتبی مرا قانع کند.

سردار شهیدی که جادوانه شد

دوستان و هم سنگرانش نقل می‌کنند: به همان میزان که به انجام فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت، نیمه‌های شب از خواب بیدار می‌شد، با خدای خود خلوت می‌کرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه می‌خواند، خواندن قرآن از کارهای واجب روزمره‌اش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش می‌کرد.

هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق دجله انتقال می‌دادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپی‌جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده