در زندان دولتو و به دست منافقان شهید شد
به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید حسینعلی نیازی، دوم شهریور سال 1342، در آلنی از توابع شهرستان مشگین شهر به دنیا آمد. او دومین فرزند خانواده هشت نفری یوسف نیازی و سرینگل پورآذر بود که از شیره جان مادر جان گرفت و راه رفتن و سخن گفتن آموخت.
دوران کودکی
خانواده از طریق درآمد اندک کشاورزی روزگار میگذراندند. قلب این خانواده به عشق ائمه اطهار علیهمالسلام میتپید و فرزندان خود را با زندگی بزرگان آشنا میکردند تا آنها چگونه زیستن را از اولیای خدا یاد بگیرند. حسینعلی در هفت سالگی وارد محیط تعلیم و تربیت شد و در مدرسه روستای آلنی مشغول تحصیل علم شد. وی با شور و علاقه خاصّی درس میخواند و به قول مادرش، صاحب هوش و استعداد فوق العادهای بود. هم درس میخواند و هم در حدّ توانش کار میکرد. با بچّههای همسایه و فامیل به بازی بومی مانند «تپیک دویوشدو» و «قئییش گوتوردو» میپرداخت.
دوران نوجوانی و پیروزی انقلاب اسلامی
پانزده ساله بود که انقلاب شکوهمند اسلامی به پیروزی رسید. در آن زمان او در دبیرستان شهید مطهّری مشگین شهر مشغول تحصیل بود و در راهپیماییها شرکت فعال داشت و علی رغم سن کمی که داشت به عنوان یک انقلابی خودش را مطرح کرده بود.
عضویت در سپاه پاسداران
با طمع دشمنان اسلام به آب و خاک ایران و هجوم همه جانبه آنان به کشورمان، در روزهای اوّل جنگ تحمیلی و در مهر ماه سال 1359 داوطلبانه از طریق بسیج، عازم جبهههای نبرد حقّ علیه باطل شد و در گروه جنگهای نامنظّم، در برابر پیشروی نیروهای ارتش بعثی عراق به داخل کشور، دفاع کرد و در سال 1360 به عضویّت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و لباس مقدّس پاسداری به تن کرد.
حضور در عملیات آزادسازی بوکان
او بار دیگر به همراه تعدادی از همرزمان سبز پوش خود، برای مقابله با گروههای ملحد و تجزیه طلب داخلی به آذربایجان غربی اعزام شد و در عملیّات آزاد سازی بوکان شرکت کرد.
نحوه و محل اسارت
حسینعلی، در ادامه مبارزات خود با دشمنان نظام اسلامی برای بار سوم به جمع رزمندگان سلحشور اسلام در میدان رزم پیوست و در ایفای وظیفه پاسداری از نظام اسلامی با آگاهی و جدیّت تمام کوشید. او و همرزمانش برای پاک سازی مناطق دیگر آذربایجان از لوث وجود گروهکهای ضد انقلاب در کوهستانهای استان آذربایجان غربی در محور پیرانشهر به نقده اعزام شدند. در جریان این مأموریّت در تاریخ 1360/11/3 در منطقه پیرانشهر در کمین و محاصره گروهکهای ضد انقلاب گرفتار شد و پس از چند ساعت درگیری، مهمّاتشان تمام شد و به همراه تعداد دیگری از همرزمان خود به اسارت گروهک کومله در آمدند. افراد کومله، آنها را به اصطبلی که با عنوان زندان دولتو در شمال غربی سردشت و در نقطه صفر مرزی میان ایران و عراق در نظر گرفته بودند؛ انتقال دادند و در مدّت اسارت شدیدترین و وحشیانهترین شکنجهها را در حقّ آن پاسداران حق و حقیقت روا داشتند. یک نمونه از شکنجههای آنها این بود که از پاسداران و بسیجیهای اسیر شده، میخواستند تا در جلوی جمع به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) اهانت کنند که در صورت استنکاف، دستهای آنان را با میخ بزرگ به زمین میکوبیدند. این آزادگان این شکنجهها و بدتر از آن را تحمّل کردند اما سر ذلّت فرو نیاوردند.
روایت پدر
پدر حسینعلی، با اطّلاع از اسارت فرزند خود به همراه حاج طرلان، دایی علی میرعلیزاده، که او هم به همراه حسینعلی اسیر شده بود؛ به زندان دولتو، محل نگهداری اسرا رفتند تا با هماهنگی واسطهای از اهالی آن روستا، هم فرزند خود را ببینند و هم اگر ممکن شد با پرداخت مبلغی موجبات آزادی آنها را فراهم آورند.
آنها با هزاران مشکل به محل رسیدند. بعد از چند شبانه روز فشار و تحمّل مشقّت و ناراحتیها و تحت شدیدترین تدابیر، با حسینعلی و علی میرعلیزاده ملاقات و صحبت کردند و بسیار ناراحت شدند با اینکه آنها به وحشیانهترین شکل شکنجه شده بودند امّا روحیّه پایداری و استقامت از چشمان آنها برق میزد و آنها به پدر و دایی خود روحیّه داده و آنها را به پایداری در راه انقلاب اسلامی دعوت میکردند.
انتقال به زندان دولتو
طبق گفته حسینعلی به پدر خود، نیروهای کومله آنها را در جاده پیرانشهر- نقده به اسارت در میآورند و در مخفی گاه در داخل جنگل نگه میدارند و در حالی که آنها صدای نیروهای خودی را میشنیدند و پس از تخلیه منطقه از نیروهای رزمنده، آنها را به زندان دولتو منتقل میکنند.
شهادت
حسینعلی، پس از نزدیک به یک سال مقاومت در زیر شکنجه خفّاشان دین ستیز، سر تسلیم فرو نیاورد و 1361/8/10 در زندان دولتو و به دست منافقان به فیض شهادت نایل آمد.
انتهای پیام/