شهیدعلي اکبر حسام در سوم خردادماه 1336 در خانواده اي کشاورز در روستاي شاهکوه، از توابع گرگان به دنيا آمد. وضعيت مالي خانواده حسام بسيار ضعيف بود و در روستا در يک کومه زندگي مي کردند. علي اکبر، در مهر ماه 1343 وارد دبستان شاهکوه شد و در راه تحصيل جديت داشت. مادرش مي گويد: گاهي شب ها گريه مي کرد و مي گفت نتوانستم درس هايم را حفظ کنم. من به او کمک مي کردم و به او سفارش مي کردم اگر مي خواهي دست و خوب ياد بگيري وضو بگير و نماز بخوان.
زندگی نامه :

شهیدعلي اکبر حسام در سوم خردادماه 1336 در خانواده اي کشاورز در روستاي شاهکوه، از توابع گرگان به دنيا آمد. وضعيت مالي خانواده حسام بسيار ضعيف بود و در روستا در يک کومه زندگي مي کردند. علي اکبر، در مهر ماه 1343 وارد دبستان شاهکوه شد و در راه تحصيل جديت داشت. مادرش مي گويد: گاهي شب ها گريه مي کرد و مي گفت نتوانستم درس هايم را حفظ کنم. من به او کمک مي کردم و به او سفارش مي کردم اگر مي خواهي دست و خوب ياد بگيري وضو بگير و نماز بخوان.

علي اکبر تا سال چهارم را در روستاي زادگاه خود تحصيل کرد ولي به دنبال مهاجرت خانواده به گرگان (در سال 1348) و اوضاع نامطلوب مالي مجبور شد در مغازه بزازي شاگردي کند. سال پنجم ابتدايي را به صورت متفرقه گذراند و بعد از آن ترک تحصيل کرد.

حسام مدتي به بنايي وکارهاي متفرقه ديگري مشغول شد تا اينکه در هجده سالگي در 16 دي 1355 به خدمت سربازي اعزام شد. دوره آموزشي را در چهل دختر خرم آباد گذراند و در زمان انقلاب در آخرين روزهاي سربازي از پادگان فرار کرد. بعد از پيروزي انقلاب به پادگان بازگشت و خدمت خود را به پايان رسانيد. برادرش نورالله مي گويد: از قبل از انقلاب منضبط و ديندار بود. بعد از انقلاب، تعبد و روحيه خاصي داشت. و هر روز که مي گذشت بر اين دو ويژگي او افزوده مي شد. به انقلاب و رهبري آن عشق مي ورزيد و در مراسم عبادي و سياسي شرکت فعال داشت و ديگران را تشويق به اين کارها مي کرد. به قرائت قرآن و دعا بسيار علاقمند بود.

با پيروزي انقلاب اسلامي و تاسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، علي اکبر حسام در 16 فروردين 1358 به عضويت رسمي سپاه پاسداران گرگان درآمد. در 22 بهمن 1362 به جبهه هاي جنگ اعزام شد و به مدت هفت ماه تا 28 شهريور 1363 درگردان امام محمد باقر لشکر 25 کربلا، فرمانده دسته بود. پس از مراجعت از جبهه به عنوان مسئول قسمت طرح و نظارت بر جنگ هاي گرگان به مدت شش ماه مشغول شد. در 28 اسفند 1363 بار ديگر به جبهه رفت و در لشکر 5 نصر سپاه پاسداران، مسئوليت نگهداري و توزيع تدارکات لشکر را به عهده گرفت.

در 6 خرداد 1364 از مناطق جنگي به شهرستان گرگان بازگشت و بار ديگر مسئوليت نظارت بر جنگل گرگان را عهده دار شد. مدتي در واحد عمليات سپاه پاسداران انقلاب مشغول بود. مدتي هم با ستاد مبارزه با مواد مخدر همکاري داشت. نسبت به کساني که با انقلاب و اعتقادات مذهبي مخالف بودند به شدت برخورد مي کرد و با کساني که در مجالس لهو و لعب شرکت مي جستند مبارزه مي کرد و در درگيري با گروه هاي ضد انقلاب شرکت فعال داشت.

در سال 1360 با اصرار خانواده، با خانم انسيه مقصودلو در مراسمي ساده ازدواج کرد. بعد از ازدواج، در منزل پدري همسرش زندگي مي کردند. همسرش مي گويد: متواضع بود و ايمان به خدا داشت و نسبت به ما دلسوز و مهربان بود و در کارهاي خانه کمک مي کرد.

حسام به مدت ده ماه مسئوليت قسمت طرح جنگل سپاه گرگان را به عهده داشت. در 19 فروردين 1365 بار ديگر راهي جبهه جنگ شد و در لشکر 25 کربلا ديده باني توپخانه لشکر را به عهده گرفت.

علي اکبر حسام، به ده ماه در جبهه با مسئوليت ديده باني توپخانه حضور داشت و هر چند ماهي براي سرکشي و ديدار از خانواده به مرخصي مي رفت. برادرش مي گويد:هر وقت به مرخصي مي آمد اول به مزار شهيدان مي رفت. به گفته همسرش: اگر يک هفته اي به مرخصي مي آمد به نماز جمعه مي رفت و در مراسم مذهبي شرکت مي کرد. ولي در آخرين مرخصي حال و هواي به خصوصي داشت. دفعه آخر که مي رفت فهميده بود که بر نمي گردد. قاسم معيني زاده مي گويد: جانشين توپخانه لشکر بودم. حسام، مسئول ديده باني بود. صبح زود در قرارگاه تاکتيکي لشکر 25 کربلا پيش من آمد و به خاطر جريان سرشب عذرخواهي کرد. ماجرا از اين قرار بود که ساعت شش بعدازظهر روز 18 دي 1365 بايد هفت نفر ديده بان را آماده مي کردند که اين کار با تاخير انجام شد و من از اين تاخير ناراحت شده بودم. به همين خاطر پس از اتمام نماز صبح پيش من آمد و عذر خواهي کرد و گفت کاري نداريد. گفتم پيش آقاي نوريان (ديده بان) برويد و ببينيد چه مشکلي دارد. اگر خسته هست او را تعويض کنيد و اگر خسته نيست بي سيم او را چک کن. به نزد ديده بان رفت و در حال بازبيني بي سيم بود که در ساعت 5/6 صبح روز 19 دي 1365 در دژ شرقي کانال ماهي، گلوله توپي در کنارشان به زمين خورد. چند لحظه پس از انفجار در صحنه حاضر شدم و ديدم سر علي اکبر از بدن جدا و بدنش تکه تکه شده است. ديده بان دانشجوي بسيجي (نوريان) نيز دو سوم سرش به وسيله ترکش از بين رفته بود. پيکر پاره پاره شهيد علي اکبر حسام در ميان غم و اندوه مردم گرگان، تشييع و در مزار شهيدان به خاک سپرده شد.

وصیت نامه شهید :

خدا يکتاست که جز او خدايي نيست و تنها به خدا در جميع امور، اهل ايمان توکل دارند. اي اهل ايمان زنان و فرزندان شما هم برخي دشمن شما هستند، از آنان حذر کنيد و دل از محبتشان برکنيد و اگر از عقاب آنها پس از توبه آنان عفو و آمرزش و چشم پوشي کنيد، خدا هم در حق شما بسيار آمرزندخه و مهربان است. به حقيقت اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند به آنها دل مبنديد و بدانيد که نزد خدا اجر عظيم خواهد بود پس تا مي توانيد خدا ترس و پرهيزکار باشيد.

حق بشنويد و اطاعت کنيد، و از مال خويش براي فقيران انفاق کنيد و کساني که از خوي لئامت و بخل نفس خود محفوظ مانند آنها رستگاران عالمند.

همسر عزيزم، اگر من شهيد شده ام و اين افتخار را خداوند تبارک و تعالي به من بدهد براي من ناراحت نباشيد و اشک نريزيد و اگر خواسته ايد اشک بريزيد براي مظلوميت امام حسين(ع) اشک بريزيد.

پدر و مادر عزيزم: ميدانم براي من رنج ها و سختي ها و ناراحتي هاي فراوان کشيده ايد، و مشکلات بسيار زيادي در زندگي کوتاه مدت من مشاهده کرده ايد و صبور بوده ايد و اميدوارم که با ريختن خون ناقابل من خداوند گناهان من و شما را ببخشد، مادر و پدرم در مرگ من ناراحت نباشيد، چون خون من از شهيداني که از صدر اسلام تا کنون ريخته شده بهتر نيست، جاي بسي افتخار است که خون ناقابل من براي رضاي خدا و براي اسلام ريخته شود در مرگ من اشک اشک نريزيد، براي تنهايي حسين و يارانش اشک بريزيد.

سال ها آرزوي اين را داشته ام که اي کاش در آن زمان ما هم بوديم و جزو هفتاد و دو تن قرار مي گرفتيم، حال وقت آن رسيده که بپا خيزيم و دست از خانه و زن و بچه بکشيم و خون ناقابل خود را فداي اسلام کنيم، اين راهي است که بايد رفت قبل از اينکه مرگ به استقبال ما بيايد، ما خود زودتر به استقبال آن برويم.

سایت سردار شهید علی اکبر حسام

سایت سردار شهید علی اکبر حسام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده