وصیت نامه «شهید» به مناسبت سالروز «شهادت» منتشر شد؛
احتمال آن مي رود با ريخته شدن خون ناقابل اينجانب اثري مطلوب در بين آنان كه هنوز اندر خم يك كوچه اند و اكنون كه چهار سال از انقلاب و يا بهتر بگويم از اين معجزة قرن و اسلام مي گذرد و حدي براي خود نگزيده اند، گذارده و انشاءالله اين وصيت نامة ناقابل محركي باشد.

نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛

«شهید محسن کمره ای»

شهید محسن کمره ای/ یکم دی 1342، در روستای منجیل آباد از توابع شهرستان رباط کریم دیده به جهان گشود. پدرش غلامرضا، کشاورزی می کرد و مادرش صغرا نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه در رشته انسانی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. هجدهم بهمن 1361، با سمت خط شکن در فکه توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکر وی مدت ها در منطقه بر جا ماند و پس از تخصص، در زادگاهش به خاک سپرده شد.

وصیت نامه متفکرانه شهید محسن کمره ای

بسم الله الرحمن الرحيم

با درود به يگانه منجي عالم بشريت و دوازدهمين اختر فروزان و منور آسمان ولايت و با سلام بر رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و با سلام و درود به روح پاك شهيدان گلگون كفن راه حق و حقيقت علي الخصوص شهيد قره گوزلي، سليمي، رحيمي و با عرض ارادات خدمت تمامي رهروان راه پاك محمد عرايضم و نصايحم را تحت عنوان وصيت نامه بر روي كاغذ مي آورم.

شهادت مي دهم به يگانگي خدا و 124 هزار پيامبر كه خاتم محمد (ص) است و همچنين شهادت مي دهم به امامت دوازده امام معصوم و ولايت اولي الامر. قبل از هر چيز اعتراف بدين مسئله مي كنم كه حقير كوچكتر از آنم كه بتوانم به گفتة امام بزرگوار مبني بر اينكه مي فرمايد.

اين وصيت نامه ها انسان را مي لرزاند، تحقق و عينيت بخشم، ولي دور از هرگونه شكسته نفسي بايد بگويم كه اگر سعادت اين را داشته باشم و به درجة بالاي شهادت نائل گردم.


«شهید محسن کمره ای»

احتمال آن مي رود با ريخته شدن خون ناقابل اينجانب اثري مطلوب در بين آنان كه هنوز اندر خم يك كوچه اند و اكنون كه چهار سال از انقلاب و يا بهتر بگويم از اين معجزة قرن و اسلام مي گذرد و حدي براي خود نگزيده اند، گذارده و انشاءالله اين وصيت نامة ناقابل محركي باشد.

در جهت جذب خداگونة افراد به سوي خط اصيل امام كه همان سنبل صراط مستقيم و شهدا علي الناس است. به هر حال انگيزة انتخاب اين راه و تمايل به شهادت را مختصراً تشريح كرده و نقطه نظر خويش را در اين پيرامون توضيح مي دهم (با توجه به اينكه وقتي قلم را بر روي كاغذ گذارده و به اين مي انديشيدم كه چه بنويسم در خود نوعي كم سعادتي حس مي كنم و حسرت از آنكه چرا تاكنون به مطهري ها و بهشتي ها و رجائي ها و باهنرها و قره گوزلي ها و رحيمي ها و سليمي ها نپيوسته و دست بوس آنان نگشته ام.)

اولاً اين كه چرا بر روي اين راه و اصولاً اسلام انگشت گذاشته و خود را بي قيد و شرط تحت اختيار و تابع اسلام دانسته جرياني پر از فراز و نشيب و سرگذشتي بس طويل و خاطرات آموزنده و فراواني را دربردارد. اما عمده مسئله كه در انتخاب هدف و راهم سهم به سزا و نتيجه اي مطلوب داشت.

اين بود كه آن هنگام شب طولاني ظلم هر چه بيشتر تيره مي گشت و نااميدي در بين مردم به اوج رسيده بود و هر چه زمان سپري مي گشت مردم نااميد و نااميدتر گشته و طاغوت و همپالگي هايشان به اصطلاح تقويت مي گشتند و برخي از فريادهاي حق بلند بود، اما با كمال تأسف در مقابل گوش شنوا و چشم بينايي وجود نداشت و به قول قرآن مرض ها لحظه به لحظه در قلب آنان افزون مي گشت (في قلوبهم مرض فزادهم الله مرض) .

مردي از تبار حسين و تداوم بخش راه آن سالار شهيدان و با اتكا به خدا و مسلح به قرآن و با پيرواني قليل بناي قيام عليه ظلم و خفقان گذارده و پرچم از دست فتادة حسين را مجدداً به احتزاز درآو.رد و امتي عظيم را متشكل ساخت.

به هر حال قصد تشريح ابعاد و مراحل انقلاب را ندارم، بلكه هدف من اين است كه خوب وقتي انسان چنين رهبري را ، چنين امتي را و چنين امدادهاي غيبي را در طي يك جريان و يك حركت مي بيند، نمي تواند كه آن همه معجزه را نديده بپندارد و بي تفاوت و بي خط باشد. به جز كساني كه واقعاً فاقد بينش انساني و اصولاً قوة ادراك و تفكر آنان كشش انساني، الهي نداشته و فقط در حريم حيوانيت مي انديشند.

پس تا كنون مشخص گرديد كه به نظر خود اين راه را از روي استدلال و با دلايل كافي انتخاب كرده و خوب طبيعي است كه به فرمودة امام حسين (ع) از زندگي همين بس كه انسان عقايدش بر يك مكتب استوار باشد و با اصرار و سرسختي در جهت آن مكتب تا سرحد شهادت پيش برود.

اين كه چرا جبهه را انتخاب كردم در چنين موقعيت و شرايطي كه ظاهراً مي توانستم درس بخوانم و دنبال علم روم تا بهتر به جامعة اسلام خدمت كنم، در اينجا نيز با دو مسئله مواجه گشتم: اول آنكه ضرورت احتياج اسلامي چيست؟

و دوم آنكه از كدام كانال با روحيه اي بهتر مي توانم فعاليت كنم و تمايل شخصي، مكتبي ام كدام است؟ اكنون نيز بايد بگويم كه با توجه به دو مسئلة فوق بهتر آن بود كه كانال جبهه و در نهايت شهادت را انتخاب كرده و از اين طريق به مكتبم خدمت كنم (كه اگر مورد عنايت و تأييد خداوند قرار بگيرد)

چرا كه بالاتر از هر كاري بالاتري هست مگر شهادت و جهاد كه فوق آن ديگر وجود ندارد و در اين مورد قرآن مي فرمايد: ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيل الله صفاً كانهم بنيان مرصوص و يا حديث قدسي نيز (كه مضمون آن چنين است كه: هر كه را خدا دوست داشته باشد پيش خود مي برد) سندي است بر اين مدعا.

آخرين كلامم بر امت حزب الله اين است كه رهبري را تقويت نموده و ايمان را در خود پرورش دهيد و منسجم و متحد با هدفي مشترك به سوي الله ارتقا يابيد و بر كفار زبون بتازيد كه فان حزب الله هم الغالبون.سرانجام عرايضم را به پدر و مادر گراميم اختصاص مي دهم: اي پدر و مادر عزيز! اين را مي دانم كه شايد براي برگشتن من لحظه شماري مي كنيد و خوب مي دانم كه دلتان بعد از خدا هميشه پيش فرزند ناقابلتان است و نيك مي دانم كه شما من را تربيت كرديد.

كه پس از خدمت به اسلام دست شما را بگيرم، اما مادر جان ! چه كنم، چه كنم كه هل من ناصر ينصرني امام بسيار مهم تر از اينهاست و در چنين شرايطي كه خداوند من را مي خواند چگونه همراه شما باشم.

چگونه با شما باشم در حالي كه حق تعالي' دعوتم كرده تا پيش او روم و با او باشم. حرف آخرم با شما اين است كه هميشه كما في السابق و به طور مستمر پيرو خط امام و تداوم بخش انقلاب باشيد و همگام با روحانيت و در نهايت متعهد مي شوم و نويد مي دهم كه با اِعمال شرايط مشروحه در بهشت در انتظارتان هستم و اين را بدانيد كه خداي ناكرده هرگونه سستي اي در اين كار ، بي اهميتي به هدف من و علاقة شما به من را مي رساند و از خصايص مؤمنين است كه والذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا الله و انا اليه راجعون.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده