خاطره ای از شهید هاشم شیخی
خواهر شهید "هاشم شیخی" در خاطره ای می گوید: «زمانی که خبر مجروحیتش را به من دادند، از ترس نیمه جان شدم. خیلی زود فرستادنش شیراز و در بیمارستان سعدی بستری شد. صبح زود بود که با برادرم شهید مجتبی، رفتیم سراغش، زمانی که ما رسیدیم...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

زخم اول

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "هاشم شيخی" 23 شهريور سال 1344 در شيراز دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات خود را تا اول راهنمایی گذراند. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت. سال 1363 ازدواج کرد. وی سرانجام 8 فروردين سال 1366 در منطقه عملياتی مجنون در مصاف با دشمن به شهادت رسید.


متن خاطره: زخم اول

خواهر شهید "هاشم شیخی" در خاطره ای می گوید: زمانی که خبر مجروحیتش را به من دادند، از ترس نیمه جان شدم. خیلی زود فرستادنش شیراز و در بیمارستان سعدی بستری شد. صبح زود بود که با برادرم شهید مجتبی، رفتیم سراغش، زمانی که ما رسیدیم، تازه از اتاق عمل بیرون آمده بود. هنوز هوش و حواس درست و حسابی نداشت. ترکش را از رانش در آورده بودند و زخم پانسمان بود.

نیم ساعتی که گذشت، حالش کمی بهتر شد. گفت که نیاز به دستشوی دارد. مجتبی گفت:« صبر بده یه لگن برات بیاریم!»

زد زیر خنده و گفت: «مگه بچه سوسول گیر آوردین؟ بگردین یه جفت عصا برام پیدا کنین!»

هرچه اصرار کردیم، زیر بار نرفت. یک جفت عصا برایش پیدا کردیم و کمک کردیم از تخت پیاده شد. حتی اجازه نمی داد که زیر بغلش را بگیریم. از جلوی پست پرستاری که رد شدیم، کسی متوجه نشد.

بعد که از دستشویی بیرون آمد پانسمانش را خون برداشته بود. اصلا به روی خودش نیاورد. همان طور عصا زد و راه افتاد. مجتبی خیلی از دستش ناراحت شد. رسیدیم به پست پرستارها و به آنها خبر دادیم. چشم پرستار که به هاشم افتاد، داد و فریادش بالا رفت. خون کف راهرو را برداشته بود. پرستار را آرام کردیم و خواهش کردیم تا از نو پانسمان را عوض کند.
هاشم هنوز هم آن روحیه ی نوجوانی را حفظ کرده بود...

انتهای متن/

منبع: کتاب مرجان دریایی 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده