«با خنده گفت توی این دوره زمونه کم پیدا می‌شه عروس و مادرشوهر ۳ سال در یک خانه با هم زندگی کنند. حالا راستشو بگو شما اخلاقت خوبه یا عروست، گفتم: والا من که خودمو می‌شناسم می‌دونم اخلاق خوبی ندارم. هر چی هست از خوبی پسر و عروسمه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مادر شهید مدافع حرم «ذکریا شیری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خاطرات/ اخلاق خوبی ندارم!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید ذکریا شیری، یکم آذر ماه سال ۱۳۶۵ در روستای کوسج‌آباد از توابع بخش گرماب – شهرستان خدابنده استان زنجان به دنیا آمد. پدرش شعبانعلی و مادرش رقیه آقائی نام داشت. تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی ناپیوسته و رشته مدیریت امور دفاعی گرایش تکاوری ادامه داد.

در تاریخ ۱۱ فروردین ماه سال ۱۳۸۷ ازدواج کرد و صاحب دو فرزند پسر و دختر شد. پاسدار بود و توسط سپاه صاحب الامر (عج) قزوین و به عنوان فرمانده دسته و مدافع حرم در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت. چهارم آذرماه سال ۱۳۹۴، در حلب سوریه و بر اثر انفجار تله انفجاری و اصابت ترکش و جراحات وارده شهید شد و اثری از پیکرش به دست نیامد.

مهر ماه ۱۳۹۹ پیکر این شهید بزرگوار به همراه ۶ تن از شهدای مدافع حرم منطقه خان‌طومان سوریه در عملیات تفحص، شناسایی و پس از تطبیق نمونه DNA در مرکز ژنتیک سپاه، هویت پیکر این شهدا تایید شد. مزار وی در گلزار شهدای شهر اقبالیه است.

اخلاق خوبی ندارم!

رقیه آقائی مادر بزرگوار شهید مدافع حرم ذکریا شیری روایت می‌کند: زکریا بعد از راه انداختن مهمان‌ها روز شنبه به اصفهان رفت. دوره آموزشی‌شان تمام شده بود. فقط باید کار‌های تسویه را انجام می‌داد تا در سپاه مشغول به کار شود.

قبل از رفتن برگه‌های مربوط به بیمارستان را به من داد و گفت: ننه احتمالا چند روز کارم طول بکشه، مراقب الهه و فاطمه باشید. اگه زحمتی نیست فردا هم با داداش برید گواهی تولد فاطمه را از بیمارستان بگیرید تا بریم دنبال شناسنامه دخترم.

روز یکشنبه با مجتبی به بیمارستان رفتیم. دکتر که مرا موقع به دنیا آمدن فاطمه دیده بود، گفت: پس بابای بچه که اون همه عجله داشت و از در بیمارستان تکون نمی‌خورد کجاست؟ گفتم: آقای دکتر مرخصی‌ش تموم شده رفته سر کار.

آدم نظامی وقتش مال خودش نیست. هر وقت زنگ بزنن باید بره. پسرم پیش ما زندگی می‌کنه. دیگه من مدارکو آوردم که زودتر بریم شناسنامه بگیریم. دکتر گفت: جدی جدی عروس و پسرت با شما زندگی می‌کنن؟ گفتم سه ساله که با هم زندگی می‌کنیم و سر یه سفره با هم غذا می‌خوریم. مثل یک خانواده همه دور هم هستیم.

دکتر که خیلی تعجب کرده بود با خنده گفت سه سال؟ توی این دوره زمونه کم پیدا می‌شه عروس و مادرشوهر با هم بسازن. حالا راستشو بگو شما اخلاقت خوبه یا عروست که تونستید سه سال با هم زندگی کنید؟ گفتم: والا من که خودمو می‌شناسم می‌دونم اخلاق خوبی ندارم. هر چی هست از خوبی پسر و عروسمه. دکتر گواهی تولد فاطمه را دستم داد و گفت: حتما مادرشوهر و عروس هر دو تا اخلاقتون خوبه که تونستید با هم بسازید. اگه دو طرف اخلاقشون خوب نباشه نمی‌تونن این همه وقت توی یه خونه با هم زندگی کنن.

منبع: کتاب کاش برگردی (شهید مدافع حرم ذکریا شیری به روایت مادر شهید)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده