خاطره‌‌ای از شهید «ابراهیم بشکردی‌زاده»
يکشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۵:۳۷
دوست و همسایه شهید تعریف می‌کند: «همه‌ی اهل محل او را دوست داشتند و به او به چشم یک برادر نگاه می‌کردند و مثل یک پدر احترام می‌گذاشتند و اگر مشکلی برایمان پیش می‌آمد با او که بزرگ محله بود در میان می‌گذاشتیم.»

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «ابراهیم بشکردی‌زاده» دوازدهم آذرماه 1313، در شهرستان بندرلنگه چشم به جهان گشود. پدرش چراغ، فروشنده دوره‌گرد بود و مادرش فاطمه نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. كارمند اداره برق بود. سال 1332 ازدواج كرد و صاحب پنج پسر و دو دختر شد. از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. سيزدهم اسفند ماه 1365، در شلمچه به شهادت رسيد. پيكر او مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال 1374 پس از تفحص، وی را در گلزار شهدای حضرت زينب زادگاهش به خاک سپردند.

ط

شهید بشکردی‌زاده برای ما مثل یک پدر و برادر بود

در شهرستان بندرلنگه از هر کی بپرسید که شهید بشکردی‌زاده کیست، در آن لحظه غم و اندوه حاصل از یادِ شهید، همه را ناراحت می‌کند. به سختی سخن می‌گویند و از این بزرگمرد صحبت می‌کنند. تمام اهل محل و حتی محلات دیگر بندرلنگه، شناخت کافی از شهید بزرگوار داشتند، چه برسد به من که هم بچه محل و هم دوست شهید بودم.

از آن زمان تا الان 10 سال از سن بنده می‌گذرد ولی خوب به یاد دارم که او شغلش برق‌کشی بود و در اداره برق بندرلنگه به عنوان سیم‌بان مشغول به کار بود. اگر شخصی در محله، مشکل برق داشت، پیش او می‌رفت و شهید اگر کاری داشت آن را رها کرده و کار همسایه را راه می‌انداخت. در بین همسایه‌ها، شهید اخلاق بسیار خوبی داشت و با خانواده‌اش بسیار خوب و مهربان بود.

تا حالا کسی نیامده بود که از او گله و شکایتی داشته باشد و او هم سعی می‌کرد همه را از خود راضی و خوشنود نگه دارد.

شهید در تمام مراسمات که به مناسبت‌های مختلف در شهر بندرلنگه برگزار می‌شد حضور فعالی داشت و همیشه جزء افرادی بود که در صف اول قرار دارند حتی در زمان نماز خواندن. همیشه نمازش را سر وقت می‌خواند و در زمان فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، چند روز زودتر خود را آماده می‌کرد و به استقبال ماه مبارک رمضان می‌رفت و حتی فرزندش را به همین کار تشویق می‌کرد.

همه‌ی اهل محل او را دوست داشتند و به او به چشم یک برادر نگاه می‌کردند و مثل یک پدر احترام می‌گذاشتند و اگر مشکلی برایمان پیش می‌آمد با او که بزرگ محله بود در میان می‌گذاشتیم.

من و شهید با هم در بسیج بودیم که یک روز شهید تصمیم گرفت از طریق بسیج به جبهه‌ اعزام شود. شهید به خاطر وطنش جنگید و به آرزویش که شهادت بود رسید.

(به نقل از دوست و همسایه شهید)

ط

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده