سردار شهید «مرتضی علی فخرزاده» فرمانده گردان المهدی تیپ قائم لشکر31 عاشورا قبل از حرکت به خط مقدم، پوتین‌های بسیجی‌ها را بوسید

به گزارش نوید شاهد اردبیل، سردار شهید مرتضی فخرزاده، نهم فروردین 1334، در روستای ماراللو از توابع شهرستان گرمی به دنیا آمد. پدرش شاه علی و مادرش گلی نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال 1359 ازدواج کرد که ثمره آن یک پسر بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و ششم دی 1365، با سمت فرمانده گردان المهدی، در شلمچه و در بحبوحه عملیات کربلای5 برا ثر اصابت ترکش به شکم، دست‌ها و پاها شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای میراشرف اردبیل واقع است.

فرماندهی که پوتین‌های بسیجی‌ها را بوسید

دوران کودکی، فوت پدر و ترک تحصیل

دورة ابتدايي را در سال 1341 در مدرسه روستا شروع و تا كلاس چهارم ابتدايی را در آنجا گذراند. پس از كوچ خانواده، به همراه آنها به اردبيل رفت و به علت فقر مالی، كلاس پنجم را شبانه ادامه داد و روزها برای امرار معاش فرش بافي كرد. پس از فوت پدر ،مسئوليت اداره خانواده بر دوش او افتاد و به ناچار در كلاس اول دوره راهنمايي ترك تحصيل كرد و به كارگري و قالي بافي پرداخت.

دوران سربازی و فعالیت‌های انقلابی

با رسيدن به سن سربازي، با قرعه كشي از خدمت دوره سربازي معاف شد. فعاليت سياسي – مذهبی مرتضی، به قبل از پيروزی انقلاب اسلامی باز می‌گردد. او با تاسيس حسينيه زادگاهش،‌ هيئت عزاداري تشكيل داد و با جمع كردن جوانان، به نوحه خوانی در مسجد می پرداخت و همچنين اعلاميه‌های حضرت امام خمينی را به طور محرمانه تهييه و پخش می‌كرد.
عده‌ای می‌خواستند در مراسم عزاداری در مسجد، شاه را دعا كنند كه مرتضی مخالفت كرد و سيم برق را مي كشيد تا صداي بلند گو قطع شود. درجه داري كه در مجلس حضور داشته او را لو داد و ساواك او را در حالي كه با صداي بلند عليه شاه شعار مي داد دستگير و زنداني كرد. همه فكر مي كردند كه اعدام خواهد شد اما بعد از حدود بيست و سه روز شكنجه با وساطت حجت السلام مروج و يكي از بستگانش از زندان آزاد شد. وقتي به خانه آمد صورتش خوني و باد كرده بود. علت را كه جويا شدند، گفت:‌ «در زندان گفته بودند كه به امام خميني توهين كنم ولي به آنها گفتم اگر مرا بكشيد اين كار را نخواهم كرد.»

عضویت در سپاه پاسداران

پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 ، با داير كردن كلاسهای قرآن براي جوانان و تشكيل پايگاه بسيج در زادگاهش فعاليتش را ادامه داد. پس از مدتي در سال 1359 از سوي مسئولين سپاه پاسداران انقلاب اردبيل جهت عضويت در سپاه از او دعوت به عمل آمد. پس از پيوستن به سپاه ابتدا در واحد عمليات و بعد مسئول حفاظت بيت و شخص نماينده ولي فقيه در اردبيل حجت الاسلام مروج شد. علاقه‌اش به كار چنان بود كه اول صبح به بيت مي آمد و دير وقت هم به پايگاه بسيج مي رفت.

حضور در جبهه و ازدواج


پس از شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران ،‌به خاطر مسئوليت حساسش در پشت جبهه، مانع حضور وي در جبهه مي شدند، ولي مرتضي، خصوصاً بعد از ديدارش از دزفول، بارها به جبهه رفت. او كه صبرش در برابر مشكلات، زبانزد همه بود مواقعي كه مانع اعزامش به جبهه مي شدند به شدت عصباني و ناراحت مي شدند. علي رغم مخالفت خانواده، با دختري كه با خانواده اش در همسايگي آنها زندگي مي كرد و از او كوچكتر بود و از زمان كودكي مرتضي از او نگه داري مي‌كرد، ازدواج كرد. مراسم ازدواج با سادگي تمام و با مهريه دو هزار و سيصد تومان انجام گرفت. آنها از اين وصلت صاحب فرزند پسري شدند. مادرش نقل مي كند:
«يك روز ديدم مرتضي در اطاق با فرزندش خلوت كرده و اسلحه كمري را به او داده و سنگر مي گيرد. در مورد پر بودن اسلحه تذكر دادم. در جوابم گفت: "من دير يا زود شهيد مي شوم مي خواهم پسرم رزمنده شود.»

طلاق به خاطر حضور در جبهه


زندگي مشترك مرتضي، چندان طولي نكشيد و او به خاطر خواسته هاي همسرش كه خواستار استعفاي او از سپاه و عدم حضور در جبهه بود،‌ به ناچار در حالي كه پاي مجروح و عصاي زير بغل به دادگاه رفته بود، با طلاق از او جدا شد.
علاقه او به جبهه چنان بود كه وقتي براي مرخصي به خانه مي آمد، مريض مي شد و در جواب مادرش كه از او مي خواست چند روزي را براي بهبودي حالش مرخصي بگيرد، اظهار مي داشت: «من وقتي در خانه هستم مريض مي شوم و در جبهه اصلاً مريض نيستم.»

حضور در عملیات های خیبر و بدر


مرتضي در دو عمليات خيبر و بدر، مجروح شد. يكي از همرزمانش نقل مي كند: «وقتي براي عمليات خيبر به جبهه اعزام مي شديم مستقيما از دفتر كار سوار اتوبوس شديم و با اينكه هوا به شدت سرد بود ما لباس آنچناني نداشتيم. من بادگيرم را به مرتضي دادم ولي او از فرط خوشحالي شركت در عمليات، آن ار قبول نكرد.»
در عمليات خيبر طوري مجروح شده بود كه بخش قابل توجهي از گوشت پايش را تركش برده بود . ولي پس از مدت كوتاهي بدون توجه به اصرار خانواده در حالي كه هنوز التيام نيافته بود به منطقه عملياتي بازگشت. او مجروحيت را از اقوام پنهان مي كرد. «مرتضي» از خصوصيت بارزي برخوردار بود . از جمله، انضباط در كار. شجاع و نترس بودن ،‌رفتار احترام آميز با مردم ،‌صبوري در برابر مشكلات و تقوي از ديگر ويژگي هاي مرتضي بود. حجت الاسلام «مروج» (امام جمعه اردبيل) بارها گفته اند كه «فخر زاده از نماز شبش غفلت نمي كرد.» احترام آميز بودن برخوردش با همه از جمله ويژگي هاي اخلاقي او بود .

علاقه به تفسیر قرآن و نوحه خوانی و شعر


علاوه بر حضور در صحنه هاي سياسي و نظامي ،‌از مطالعه غافل نبود و به تفسير قرآن و نهج البلاغه و نهج الفصاحه و تاريخ انبياء و امامان، علاقه داشت. حتي فراگيري جامع المقدمات را نزد يكي از روحانيون شروع كرده بود .علاوه بر اين، به سرودن شعر و نوحه خواني علاقه ويژه‌اي داشت. چند روز قبل از عمليات كربلاي 5 شعرش را براي همسنگرانش مي خواند كه مضمون آن از باور قطعي او به شهادت قريب الوقوع حكايت داشت. همسنگرانش نيز به اين باور رسيده بودند كه مرتضي شهيد خواهد شد.

حضور در عملیات کربلای5 و شهادت

زماني كه عمليات كربلاي 5 در منطقه شلمچه شروع شد، گردان المهدي – كه مرتضي فرماندهي آن را بر عهده داشت – به همراه دو گردان ديگر براي كمك به لشكر 31 عاشورا از منطقه چنگوله به منطقه شلمچه اعزام شدند تا پس از سازماندهي وارد عمل شوند. براي استقرار گردان، لازم بود موانع طبيعي مانند خار، بوته و علفهاي هرز برداشته شود كه مرتضي داوطلب شد و به همراه گردانش كار را شروع كرد.
همرزمش مي گويد:
«پس از اتمام كار، با مسئول تداركات به محل رفتيم . مرتضي از شدت خستگي خوابيده بود. قرار گزاشتيم كه گردان ديگري را براي عمليات، اعزام كنند كه مرتضي متوجه موضوع شد و مصرانه خواستار عزيمت گردانش براي عمليات شد .»
پس از جلب موافقت، گردان المهدي – كه از آخرين گردانهاي عمل كننده در عمليات كربلاي 5 بود – وارد عمليات شد. مرتضي در زمان حركت گردان به جلو، پوتین‌های بسیجی‌ها را بوسید و گفت: شاید قسمت من نشود بگذارید این پاها را که چند دقیقه یا چند ساعت دیگر در بهشت خواهن بود را ببوسم. او رفت و  در درياچه ماهي بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد.
ستاد معراج شهدا در نامه 27 دي 1365 تاريخ شهادت مرتضي فخرز زاده را 26 دي 1365 و علت شهادت را اصابت تركش خمپاره و قطع دست چپ و راست و پاها و پارگي شكم اعلام كرد. پيكر شهيد در گلزار شهدای میر اشرف اردبیل به خاک سپرده شد.

 

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده