نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات از شهید
برگی از خاطرات شهید «میوه‌چین»؛
«طی دوران تحصیل و در مقطع راهنمایی من و علی همکلاس بودیم. ایشان از بهترین و ممتازترین شاگردان کلاس محسوب می‌شد که با یک بار توجه به درس، مطالب را کاملا فرا می‌گرفت و نیاز به تکرار معلم و یا مطالعه مجدد نداشت ...» ادامه این خاطره از شهید «علی میوه‌‏چین» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۹۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۷

«همه وسایل خانه را با گریه نگاه می‌کردم دوست حسین آمد کنارم و گفت منیژه خانم گریه نداره. حسین قهرمانه. کارش رو خوب انجام داده چند تا تانک عراقی رو زده عملیاتش عالی بوده. موقع برگشتن بدشانسی آورده با موشک هواپیماش رو زده‌ان. آزاد بشه، کارش خوب می‌شه درجه‌اش ارتقا پیدا می‌کنه...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۹۸۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۶

خاطرات|روایت شهروند بوشهری از شهید جمهور؛
رفته بودیم تهران،گفتند: آقای رئیسی هم می خواهد بیاید وقتی این طرف و آن طرفم را نگاه کردم دیدم همه دارند نامه می نویسند. من هم پیش خودم گفتم کاش من هم نامه بنویسم. اما توی دلم گفتم این همه آدم دارند نامه می نویسند ،کی نامه ی تو را می خواند. اصلا نامه های این ها را هم کسی نمی خواند...»در ادامه خبر بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۳۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸

خواهر شهید «محمدتقی اعرابیان» نقل می‌کند: «مادرم با نقل و شیرینی آمد. سرش می‌ریخت و می‌گفت: خدا رو شکر! خدا داد و خدا گرفت. اشک می‌ریختم و به این پیرزن و پیرمرد نگاه می‌کردم. توی دل گفتم: یا امام زمان! سرباز تو بود، سپردمش به خودت.»
کد خبر: ۵۶۹۲۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۷

«علی مثل همیشه نبود. خیلی نورانی شده بود. بعد از اینکه از چند موقعیت رزمندگان عکس و فیلم گرفت، ناگهان یک گلوله «خمپاره ۸۲» دشمن میان ما اصابت کرد و ایشان از ناحیه سینه و سر مجروح شد ...» ادامه این خاطره از شهید «علی تاج‌احمدی‌تبریزی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نویدشاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۰۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳

به مناسبت هفته معلم، ویژه‌نامه معلم شهید «رحیم صباغیان» شامل زندگی، وصیت‌نامه، خاطرات، اسناد و دست‌نوشته، خاطرات شفاهی و مصاحبه با مادر شهید برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۶۷۷۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹

برگی از خاطرات شهید بهتویی؛
«هر فرماندهی که نیروهایش عبور می‌داد چندین تلفات، شهید و مجروح می‌داد و تنها گروهی که توانست با شیوه خاصی و بدون تلفات از آن مکان عبور کند گروهان ما بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۷۵۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۷

خاطرات شهدا
 وقتی رسیدیم بالای سر شهید، انگار یکی او را به سمت قبله کرده بود، چند پرنده سپیده صبح آمده بودند بالای سر شهید و بی‌قراری می‌کردند، انگار برای شهید نوحه سرایی می‌کردند.  فرزند شهید «ابراهیم باقری» روایتی را از پدر شهید بیان می کند.
کد خبر: ۵۶۷۲۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۱

قسمت نخست خاطرات معلم شهید «ایوب صادقی»
دوست شهید «ایوب صادقی» نقل می‌کند: «یک روز بین من و یکی از دبیران اختلاف و جرّ و بحث پیش آمد. برای حل اختلاف به دفتر مدرسه رفتیم. با این که حق با من بود، امّا ایوّب از من خواست که از دبیرم عذرخواهی کنم و به کلاس برگردم. بعداً گفت: معلم حق بزرگی به گردن ما داره، احترام به اون‌ها واجبه.»
کد خبر: ۵۶۷۲۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۰

«شهید سید محمدحسین تقوی همیشه می‌گفت باید به هم‌نوعان خودمان کمک کنیم، زیرا خدمت به خلق خدا، جلب رضای خداست لذا هر کاری را برای کسب رضایتمندی خداوند با محبت و کمک کردن به دیگران انجام می‌داد ...» ادامه این خاطره از شهید معلم «سید محمدحسین تقوی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۱۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۰

قسمت پنجم خاطرات شهید «علی‌اکبر ابراهیمی»
شهید «علی‌اکبر ابراهیمی» نقل می‌کند: «چشمانش برق خاصی داشت. شاد و رضایتمند بود. انگار او را قربانی کرده بود، قربانی برای خدا. گفت: خودش می‌خواست شهید بشه. امانت می‌بایست به صاحب اصلی‌اش برمی‌گشت، این‌طور بهتره. او انتخاب شده بود. شهادت انتخاب است نه اتفاق.»
کد خبر: ۵۶۷۱۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۹

«شهید سید محمدحسین تقوی با شهادت جوان‌ها، به منزل می‌رفت و پارچه‌ها را برمی‌داشت و برای کفن شهدا استفاده می‌کرد. بعداً که پدر شوهرم متوجه شد گفت این پسر چی کار می‌کنه دارو ندار مرا بُرد! ...» ادامه این خاطره از شهید «گنج‌علی غیاثوندمحمدخانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۱۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۹

قسمت چهارم خاطرات شهید «علی‌اکبر ابراهیمی»
شهید «علی‌اکبر ابراهیمی» در خاطراتش می‌نویسد: «دوازده روز در خط پدافندی بودیم. آب کم بود؛ خیلی کم. فقط برای وضو گرفتن آب داشتند. آب نبود، اما خدا بود. یاد خدا، درک خدا، عشق به خدا در دل‌ها موج می‌زد. موجی عظیم که هیچ عاملی باعث خشکیدن آن نمی‌شد.»
کد خبر: ۵۶۷۰۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۸

«دو روز از برگشتن من از جبهه نگذشته بود، که جنازه پسرم را به «قزوین» آوردند و دُرست دو روز بعد هم نامه پسرم رسید، که نوشته بود: «پدر جان! من راضی به زحمت شما نبودم که به «آبادان» برای دیدن من بیایید. من نامه شما را خواندم و می‌دانم که این آخرین دیدار من با خانواده‌ام می‌باشد ...» ادامه این خاطره از شهید «گنج‌علی غیاثوندمحمدخانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۹۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۵

قسمت نخست خاطرات شهید «علی حسن‌بیکی»
شهید «علی حسن‌بیکی» نقل می‌کند: «فرمانده خشمگین شد. منتظر بود تا ادامه حرف‌های علی را بشنود. ادامه داد: جناب فرمانده! من باید به جبهه برم؛ اینجا محل آسایشه؛ اینجا تنبل‌خانه است. باید همه به جبهه بریم و اونجا خدمت کنیم. فرمانده گفت: ببینید بچه‌ها! ما به چنین روحیه‌ای نیاز داریم.»
کد خبر: ۵۶۶۴۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۷

«موقع عملیات به ما گفتن شما باید به انتظامات بروید و ما انتظامات را قبول نکردیم و فرمانده تیپ ۲۲ بدر خرمشهر ما را نمی‌گذاشت به خط مقدم برویم و به ما گفت که باید انتظامات را قبول کنید و یا باید به شهرستان خودتان بروید و ما نه شهرستان را قبول کردیم و نه انتظامات ...» ادامه این خاطره از زبان شهید «اسدالله احمدی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۴۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۲

«سال ۵۹ که حاج‌آقا به جبهه رفته و اعلام کردند شهید شده‌اند، همسر ایشان نمی‌توانست این موضوع را قبول کند و به هر جا و هر کس سر می‌زدند تا از وضعیت حاج‌آقا اطلاع کسب کرده و از نگرانی بیرون بیایند ...» ادامه این خاطره را از سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» همزمان با سالروز این شهید بزرگوار در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۳۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۳۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهید «آقا رضا زند بیرانوند» از شهدای سرباز استان ایلام است که فروردین سال ۱۳۶۵ در پادگان آموزشی اسلام آباد به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می‌گوید: آقا رضا پسرم بزرگم بود، منتظرم آمدنش بودم تا دامادش کنم که یک روز قبل از نامزدی‌اش به آرزویش رسید.
کد خبر: ۵۶۶۳۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

مادر طلبه شهید «محمد برجعلی‌زاده‌محمدی»:‌
پسرم ۱۸ سال مفقودالاثر بود، نمی‌دانستم پسرم اسیر یا شهید است و من در این مدت منتظرش بودم.
کد خبر: ۵۶۵۸۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۹

آخرین خواسته شهید مدافع حرم از همسرش
همسر شهید مدافع حرم گفت: همسرم همیشه از من می‌خواست که برایش دعا کنم تا به شهادت برسد و در آخرین صحبتی که تلفنی با او داشتم گفت: تنها یک خواسته از تو دارم، دعا کن روز اربعین کربلایی شوم.
کد خبر: ۵۶۵۸۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۹