خاطره - صفحه 60

آخرین اخبار:
خاطره

دیگر خبری از شاعر نشد

اکبر عسگری در از روزهای اسارت در اردوگاه خود و شکنجه‌های دشمن می‌گوید.

یک جفت جوراب

نادر حقانی یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در بیان خاطره ‌ای روایتی از عشق یک مادر به فرزندش می‌گوید.

خاطره اى در وصف اخلاقیات و شخصیت شهید خليل كوچكى

شهید خلیل کوچکی هریکنده فرزند على گدا متولد 25 اسفند ماه 1345 در شهرستان بابل مى باشد كه در تاريخ 10 آبان ماه 1361 در منطقه موسيان به درجه شهادت نائل آمد.

زندگینامه شهید نقدعلی ابراهیمی

وی تحصیلات خود را تا کلاس پنجم ابتدایی ادامه داد. به علت اینکه ایشان از خانواده ای مستضعف بود نیز به علت نبود امکانات آموزشی مناسب نتوانست به تحصیلات خود ادامه دهد تا اینکه با رسیدن به سن قانونی انجام خدمت مقدس سربازی به عنوان سرباز وارد سپاه شد.

عشق به شهادت

همکلاسی شهید رضا سلیمانی در بیان خاطره ‌ای از او عشق به شهادت را یکی از ویژگی‌های شهید بیان می‌کند.
سالروز شهادت/خاطره

خوابی که تعبیرش شهادت بود

پدرت علاقه ی زیادی به امام داشت.یک بار بی خیال از همه عالم خوابیده بود که درخواب امام خمینی را میبیند.امام تکه ای نان دردستش بود.نان را به پدرت می دهد ومی گویدکه نان را بخورد.

هنوز هم گرمی آن آغوش را احساس می‌کنم/ استجابت دعا

برادر شهید سعید افشاری راد خاطره ‌ای شرینی از دلتنگی خود نسبت به برادرش بیان می‌کند.

خاطره ای از نحوه شهادت شهيد محمد فرزانه

نويد شاهد: خاطره ای از نحوه شهادت شهيد محمد فرزانه به نقل از همسنگرش؛ شهيد محمد فرزانه فرزند مشهدى آقا، شهادت 24 دى ماه 1365(شلمچه)
داغ یاسهای صبور

داغ یاسهای صبور ؛ خاطره ای از خانواده شهیدان ولی زاده

14 روز از شهادت پدر گذشت ولی هنوز پیکر پاکش به دستمان نرسیده بود. مادر شهید عبدالامیر امیدی ، خواب پدرم را دیده بود. گفته بود: جسد من در بیمارستان کرمانشاه است که فردا به دستتان می رسد. روز بعد پیکر پدر را از کرمانشاه آوردند...

چایی آقا مجتبی/ خاطره ای از شهید مجتبی زیوری پایدار

پیرمردی بیرون از سنگرتنها نشسته بود. مجتبی او را صدا زد و گفت: " حاجی بفرما چایی، تازه دم" پیرمرد جواب داد: نه داداش من، می ترسم در حین آمدن برای خوردن چایی ترکشی چیزی به من بخورد و شهید حساب نشوم.

گوشه‌ای از خلاقیت رزمندگان زنجانی در دوران اسارت/ خاطره ‌ای از مرتضی تحسینی

مرتضی تحسینی در آغاز عملیات فتح المبین در دشت عباس به اسارت دشمن در آمد.
شهدای آبان(اين عكس را هديه نمودم كه مرا ياد كني جسد بي روح مرا با نظري شاد كني )

مختصری از زندگینامه و خاطره شهید فتح الله علی پور

اين شهيد بزرگوار در سال 1/12/1338 در روستاي دومية باشت در خانواده اي مذهبي و مستضعف بدنيا آمد . ايشان از همان كودكي علاقة زيادي به دين و انقلاب و امام داشتند و فردي بسيار با ايمان و نماز خوان بود.
خاطره ی از زبان تنها فرزند بسیجی شهید اسکندر حاجی

دیدار من و پدر به قیامت افتاد / خاطره ی از زبان دختر شهید اسکندر حاجی

اگر فرزند شهید نبودم هر چقدر هم که از حضرت رقیه برایم می گفتند درک نمی کردم ، اگر دختر شهید نبودم شاید نمی دانستم راز مسافر و مسافرت و انتظار طولانی را درک کنم ، نمی دانستم نگاه منتظر یعنی چه؟...
خاطره

خاطره ای از شهید حسن محمدی نیکو به نقل از خواهر ایشان

حسن محمدی نیکو، دوم اسفند 1356، در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش مهدی، کارگر کارخانه بود و مادرش سرخ گل نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز نیروی انتظامی خدمت می کرد . سی ام مهر 1376، در مهاباد دچار سانحه رانندگی شد و به شهادت رسید. مزار او در بهشت حسینی شهرستان قزوین واقع است.
در حسرت پرواز؛

جشنواره خاطره ‌نویسی «جانبازان ۷۰ درصد قطع نخاعی» مازندران

نويد شاهد مازندران؛ برگزاری ششمین جشنواره استانی خاطره ‌نویسی با موضوع جانبازان ۷۰ درصد قطع نخاعی استان مازندران در دو محور خاطرات مردان و زنان جانباز بالای ۷۰ درصد و خاطرات خانواده‌های آنها برگزار می‌شود
خاطره

خاطره اي از دانش آموز شهيد علاءالدين نصرصادقي

علاء الدين با اينكه كم سن و سال بود، اما حضوري پر شور در راهپيمائي‌ها و تظاهرات عليه رژيم غاصب پهلوي داشت....

خاطراتى از شهيد على مسگريان

شهيد على مسگريان فرزند رمضانعلی، متولد 30 شهريور 1344، شهادت : 1/ مرداد/1367(شلمچه)؛ خاطراتى از شهید علی مسگريان به روایت آقای مهدی یوسفی امیری
خاطره؛

چهار خاطره از شهید محمد مهدی فاضل

نويد شاهد مازندران؛ چند خاطره از برادر شهید محمد مهدی فاضل فرزند محمد، متولد 22 مهر 1347(بابل)، شهادت 11 ارديبهشت 1365(فاو)

فرمانده‌‌ای که با عشق، قلوب رزمندگان را تسخیر کرد

شهید حمید باکری یکی از فرماندهان به نام دوران دفاع‌مقدس از چنان رفتار محبت‌آمیزی با نیروهای خود در دوران دفاع‌مقدس داشت که قلوب رزمندگان را تسخیرکرده بود.

جبهه ما را عاشق خود کرده بود

بیشتر از دوبار به جبهه رفته بودم و حال و هوای آنجا را با تمام وجود حس کرده بودم، طوری‌ که عشقم به جبهه مصداق بارز شعر «جبهه ما را عاشق خود کرده بود، جنگ ما را لایق خود کرده بود» شده بود.
طراحی و تولید: ایران سامانه