خاطره - صفحه 50

آخرین اخبار:
خاطره
شهید قدرت الله فرزانه پور

تلاش برای ساخت مسجد و حسینیه در خاطرات شهید قدرت الله فرزانه پور

می‌دانستم که هر وقت می‌رود بیرون یا در مسجد است و یا حسینیه. سیزده چهارده سالش بود. می‌رفت آجر جا به جا می‌کرد و کمک می‌کرد.

«جلوه مهر»؛ خاطره ‎ای از شهید عمران پستی

شهید پستی فرزند محمد علی در سال ۱۳۳۸ در هشتجین خلخال به دنیا آمد. ایشان دانشجوی رشته جامعهشناسی بودند که در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه در آمدند و در سال ۱۳۶۲ در پل طلاییه در حالی که فرمانده گردان حبیب بن مظاهر از لشکر ۲۷ حضرت رسول الله(ص) بودند، بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسیدند.

هشتمین جشنواره «جایزه ادبی یوسف» در آذربایجان شرقی برگزار می‌شود

«رضا قلی‌زاده» گفت: هشتمین «جایزه ادبی یوسف» (داستان کوتاه دفاع مقدس) با هدف انعکاس و انتقال میراث گران‌سنگ هشت سال دفاع مقدس و مقاومت اسلامی در استان آذربایجان شرقی برگزار می‌شود.
شهید خرداد ماه

خاطرات مادر شهید حشمت اله احمدی از فرزند شهیدش

شهید حشمت اله احمدی در سال 1343 در شهر فریدن از توابع اصفهان متولد شد و در خرداد ماه سال 1362 در کرخه بر اثر غرق شدن در آب به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

«سجاده چمن»؛ گزیده‌ای از خاطرات شهید «ابوالفضل پیرزاده»

شهید پیرزاده فرزند علی در سال ۱۳۳۴ در اردبیل متولد شد. پس از تحصیلات دبیرستانی، تا «سطح» در حوزه علمیه قم به تحصیل ادامه داده، ملبس به لباس روحانیت گردید. در سال ۶۰ به عضویت سپاه پاسداران در آمد و در تاریخ ۸ آذر ماه ۶۰ به دست منافقین کوردل، حین خروج از مدرسه ترور و به شهادت رسید. وی مسئول آموزش عقیدتی سپاه ناحیه ی اردبیل بود. از این شهید بزرگوار فرزندی به نام ابوالفضل به یادگار مانده است.

گزیده خاطرات جانباز 70 درصد محسن اسماعیل‌زاده/بخش دوم

محسن ۱۸ ساله آن روزگار که در کلاس سوم متوسطه درس می‌خواند، وقتی با همین اعتقاد و باور قلبی وارد جبهه می‌شود سر از پا نمی‌شناسد و خوشحالی می‌کند. در صبحگاه‌ها قرآن خوانده و به تلاوت خود می‌بالد.
شهید عبدالمحّمد فرخی

اگر از من خطایی دیده‌اند حلالم کنند!

اگر برایم حجله زدید، این را هم بنویسید از تمامی مردم سمنان تمنا دارم اگر از من خطایی دیده‌اند حلالم کنند». آرام شدم. انگار آتش درونم فروکش کرد. رفتم سراغ شیرآب. وضو گرفتم و با آرامش نماز خواندم. تحمل مصیبت برایم راحت شد.

«غریبه آشنا»؛ گزیده‌ای از خاطرات شهید عمران پستی

شهید پستی فرزند محمد علی در سال ۱۳۳۸ در هشتجین خلخال به دنیا آمد. ایشان دانشجوی رشته جامعهشناسی بودند که در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه در آمدند و در سال ۱۳۶۲ در پل طلاییه در حالی که فرمانده گردان حبیب بن مظاهر از لشکر ۲۷ حضرت رسول الله(ص) بودند، بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسیدند.

عقب نشينى در عمليات بيت المقدس هفت

خاطره اى از شهيد سعيد نوذرى در عمليات بيت المقدس هفت به نقل از حجت الاسلام حبيبى (امام جمعه ى كلاچاى گيلان) كه نويد شاهد مازندران آن را منتشر كرد.

خاطراتی از دوستان شهید عبدالله بسطامیان / از خداوند خواسته‌ام آن موشک به ما اصابت کند

دوستان و همرزمنان شهید عبدالله بسطامیان خاطراتی را در باب خصوصیات اخلاقی و همچنین نحوه شهادت وی روایت می‌کنند.
شهید ابوالفضل فرخ منش

تلاش برای یادگیری قرآن در خاطرات شهید ابوالفضل فرخ منش

ز نهضت سوادآموزی کامیاران یک سری کتاب‌های نهضت را تهیه کردم. ده پانزده روزی با او کار کردم. خیلی علاقه نشان می‌داد در مدت کوتاهی خواندن قرآن را یاد گرفت.

هشدار درباره خطر متخصص بى دين!

متخصص بى دين و بى ايمان خطرش بيشتر از حمله ى نظامى صدام است. خاطره اى از شهيد قنبر رضائيان تبار به نقل از وحيد رضائيان تبار(برادر شهيد)
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین ترنجی

وظیفه اش همین بود

وقتی اومدیم تو این خونه خواب دیدم میگه مامان من درها رو باز کردم . اومدم کمک تون کنم . تو خواب فکر میکنم داره با ما زندگی میکنه . بچه ی خوب ومودب وآقایی بود . خیلی به ما محبت می کرد .
شهید عباسعلی فدوی

شاید دیگه برنگردم حلالم کنید!

به نماز اوّل وقت و رفتن به مسجد سفارش کرد. به شوخی یا جدی گفت: «شاید دیگه همدیگه رو نبینیم. من رو حلال کنین
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین بابایی

شهادتش را تبریک گفتم

من هم که اطلاع نداشتم ووقتی شنیدم ، همون جا نشستم روی زمین وبیهوش شدم . خانم ها گفته بود . این مادر شهید حسین هست . چرا زودتر بهشون خبر ندادن ، الان اگر سکته میکرد چی ؟ هنوز نماز عشاء رو نخونده بودیم که خبر دادند ومن وآوردن خونه . به خواهر وبرادرهاش که تو خونه بودند گفتم وهمه شروع کردند به گریه کردن . برادرشهید تو ورامین خیاط بود وهمراه عموش اومد . پدرش هم نیمه شب اومد خونه .
شهید مصطفی فدائی

اهمیت به نماز جماعت در سیره شهید مصطفی فدائی

پیش از آنکه مصطفی بیاید، ما فقط ظهرها نماز جماعت داشتیم. کم کم نمازهای مغرب و عشا هم جماعت شد و بعد از مدتی نمازهای صبح هم همین طور. رفتارش طوری بود که بدون اینکه به کسی تکلیف کند، بچّه ها می‌فهمیدند باید چکار کنند.
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین اشرفی

مهر مادری و عشق به فرزند در خاطرات مادر شهید حسین اشرفی

گفت ، مامان دیگه نمیخوام بهت دورغ بگم . من دارم میرم جبهه . من هم شروع کردم به گریه . گفت ، مامان انقدر بی تابی کردی که از همسایه ها هم خداحافظی نکردم . میگفت ، اگر بلد بودی و میومدی شاهرود . میدیدی که مادر ها چون بچه هاشون از ماشین جا موندند گریه میکنند اونوقت تو برای رفتنم گریه میکنی . بهش گفتم ، برو پسرم خدا به همراهت . کاپشن پدرش و پوشیده بود ولی براش تنگ شده بود . خیلی خوش و قد وبالا شده بود . همسایه نبودند که خداحافظی کنه . من هم گریه نکردم . بغلش کردم و رفت .
شهید احمد (عباس) فخاریان

امر به معروف و نهی از منکر در سیره شهید احمد (عباس) فخاریان

گفت:«وظیفه به من حکم می‌کنه که بهشون تذکر بدم». هرکاری کردم قبول نکرد. رفت و با آنها صحبت کرد. نمی‌دانم ترسیدند یا واقعاً پشیمان شدند. حرف‌های عباس را قبول کردند. چون چند دقیقه بعد بساطشان را جمع کردند.

«میزبانی ستاره‎ها»، خاطره ‎ای از شهید صمد ارادتی

شهید صمد ارادتی، فرزند «محمد» در سال ۱۳۴۲ در شهرستان اردبیل متولد شد. وی تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی در اردبیل به پایان برد و در ۱۲ فروردین ۵۹ به عضویت سپاه درآمد. در تاریخ ۶ اردیبهشت ۶۱ در منطقه شلمچه در حالی که جانشین یکی از گردان‌های تیپ عاشورا بود، بر اثر اصابت تیر از ناحیه شکم به شهادت رسید.
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن مرواری

دستهایی که از سرما کبود شد/ سری که با تركش گلوله تانك رفت

جنبشی ها رو خودتون میدونین که یه عده ی خاص بودند که بر علیه انقلاب تظاهرات کرده بودند . این ها شبانه پاسدار بودند و خدا شاهده یادمه که شب های زمستون با چوب دستی تو خیابانها نگهبانی می دادند . حتی وقتی بهش فکر میکنم ، بغض گلوم و میگیره صبح وقتی برمیگشت تمام صورت و دستهاش از کبودی سرما سیاه شده بود . ولی با این وجود هیچ وقت گله و شکایتی نداشت . خیلی پسر خوب و کامل و با ایمانی بود . دبیرشون میگفت ، اگر این ها نبودند تمام دبیرستان و جنبشی ها گرفته بودند .
طراحی و تولید: ایران سامانه