خاطرات شفاهی - صفحه 15

خاطرات شفاهی
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

حمیدرضا با دستکاری شناسنامه‌اش راهی جبهه شد

مادر شهید «حمیدرضا افسری» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «حمیدرضا بعد از پایان تحصیل ابتدایی مشغول به کار شد و سال 1363 از طریق دستکاری شناسنامه راهی جبهه شد. بعد از شهادت پسر عمویش علاقه‌اش به جبهه بیشتر شد و طاقت ماندن نداشت و بعد از دوره آموزشی در جبهه شهید شد.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

نوجوانی که دوبار در جبهه مورد حمله شیمیایی قرار گرفت

پدر شهید «محمد خاکپور» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «محمد که به دنیا آمد، خیر و برکت به خانه ما وارد شد و زندگیمان متحول شد. چهارده سالگی خواست به جبهه برود. 4 سال که در جبهه بود شیمیایی شد؛ مدتی که در بستر مجروحیت شیمیایی بود خیلی بی‌طاقتی می‌کرد با آن که مجروح بود مجدد به جبهه رفت و این‌بار که مجدد مورد مجروحیت قرار گرفت به شهادت رسید.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

قاب عکسی که شهید برای مادرش به یادگار گذاشت

مادر شهید «مقصود آجرلو» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «مقصود مرخصی که آمده بود یک عکس از خود را قاب کرده بود و برایم آورد که یادگاری باشد برایم از او.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

خاطرات مادر شهید «علی نجات ملکی»

مادر شهید "علی نجات ملکی" در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «علی نجات از کودکی کار می کرد. 18 سالگی رفت سربازی و برای همه بخشنده بود. »
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پاسدارها سلامت باشید که شما همه سربازهای من هستید

مادر شهید "ابوالفضل شریف زاده" در خاطراتی از فرزندش می گوید:«ابوالفضل پاسدار بود. او فرزند بسیار آرام و سربه‌زیری بود. وقتی خبر شهادتش را شنیدم به صورت خود لطمه زدم و شیون می‌کردم بعد بلند شدم و گفتم پاسدارها سلامت باشید که شما همه سربازهای من هستید و دوستتان دارم. »
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

شهادت اجری بود که فضل‌الله در پی رسیدن به آن بود

مادر شهید «فضل الله اصغری» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «فضل الله چهار ماه در بسیج بود و بعد از بازگشت اقدام کرد تا به سربازی برود با اینکه برادرش جبهه بود و شش ماه به موعد سربازی‌اش مانده بود، راهی جبهه شد که من به او می‌گفتم مادر من می‌ترسم که شهید شوی و او در پاسخ می‌گفت امام گفته باید بروم و این یک مسئولیت شرعی است برایم.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

ماجرای چوپانی که بعد از شهادت زائر امام رضا (ع) شد

مادر شهید «حسین بیاتی» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «حسین در روستا چوپانی می‌کرد، وقتی زمان سربازی‌اش فرا رسید از من خواست به جبهه برود، او می‌دانست که شهید خواهد شد. بعد از شهادتش او را به حرم امام رضا (ع) بردند و من از طریق تلویزیون متوجه شدم حسن شهید شده است.»

دفاع از خون شهیدان وظیفه جوانان است

شهید «حیدر رجب پور» از شهدای بسیجی استان ایلام است که اردیبهشت ۱۳۶۶ در جبهه گیلان غرب به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر گرانقدر شهید می‌گوید: پایبند به انقلاب و نظام باشید و جوانان ما از انقلاب و خون شهدا دفاع کنند و در مقابل دشمن ایستادگی کنند.
اسناد افتخار؛

جوانان در راه انقلاب قدم بردارند

همسر گرانقدر شهید «یحیی شهبازی» می گوید: جوانان باید به درس و زندگیشان خوب برسند و در راه انقلاب قدم بردارند. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می شود.
درد و دل‌های عاشقانه مادر شهید ابراهیمی؛

بعد از چهل روز جبهه، به او گفتم نرو

"آسمان، آبی تر" مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد می‌باشد. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از "آسمان، آبی‌تر" با مادر شهید «حسین ابراهیمی خوسفی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
گفتگوی تصویری با همسر شهید «بیژن صالحی»

معلم شهیدی که نیازهای بچه‌های روستا را برطرف می‌کرد

«فرحناز رحمتی»، می‌گوید: همسرم، معلم بود و در روستا تدریس می‌کرد. بسیار مهربان و دلسوز بود و تا آنجا که می‌توانست نیازهای بچه‌های روستا را برطرف می‌کرد.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پانزده دانش‌آموز مدرسه‌ که با هم عازم جبهه شدند

مادر گرانقدر شهید دانش آموز «علی دوستان نژاد» می‌گوید: ساعت 10 صبح بود که علی کتاب هایش را آورد خونه و گفت مادر مدرسه ما 15 دانش‌آموز دارد که همگی با هم تصمیم گرفتیم جهت دفاع از خاک وطن در لباس بسیجی راهی جبهه شویم. از میان آنها تنها «علی» شهید شد. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می‌شود.
اسناد افتخار؛

در سجده‌ای عاشقانه سر بر آستان دوست نهاد

شهید «کرم علی رحمی» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که مرداد 1362 در منطقه مرزی مهران در سجده ای عاشقانه سر بر آستان دوست نهاد. در ادامه مصاحبه با همسر گرانقدر این شهید والامقام منتشر می شود.
خاطرات شفاهی خانواده‌های شهدا؛

جوانان امروزی باید برای آبادانی این مملکت تلاش کنند

همسر شهید «خلیل ملکی» می‌گوید: جانبازان و شهدای زیادی برای برپایی این نظام جان خود را از دست دادند پس جوانان امروزی باید برای آبادانی این مملکت تلاش کنند. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می‌شود.
خاطرات شفاهی خانواده‌های شهدا؛

شهدای زیادی برای امنیت وطنمان دادیم، قدرشان را بدانیم

شهید «یوسف آبروشن» از شهدای بسیجی استان ایلام است که آذرماه 1363 در خط کمین اول روستای ملک خطاوی به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر گرانقدر شهید می‌گوید: برای امنیت وطنمان خیلی شهید داده‌ایم، ادامه دهنده راهشان باشیم و قدرشان را بدانیم تا خون این عزیزان هدر نرود. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می‌شود.
خاطرات شفاهی؛

پسرم «محمد» به جمع خوبان خدا پیوست

شهید «محمد جعفر زاده» از شهدای بعد از جنگ تحمیلی است که اردیبهشت ماه ۱۳۷۳ در منطقه سردشت بر اثر انفجار مین گرو‌های ضد انقلاب و اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می گوید: وقتی خبر شهادت محمد را به ما دادند گقتم فدای امام حسین، او به جمع خوبان خدا پیوسته است. در ادامه فیلم خاطرات شفاهی والدین این شهید والامقام تقدیم حضورتان می‌شود.
گفتگوی تصویری با پدر شهید «سید فرهاد حسینی»

فرزندم، 15 روز به پایان خدمت‌اش مانده بود که شهید شد

«سید فریدون حسینی»، می‌گوید: شهید فرهاد خدمت سربازی اش در نفت شهر بود، 15 روز مانده بود خدمت وظیفه اش به پایان برسد که روی مین می‌رود و شهید می‌شود.
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛

همیشه منتظر شنیدن خبر شهادتش بودم!

سردار شهید «هدایت صحرایی» مسئول اطلاعات سپاه دهلران از جمله شهدای دفاع مقدس است که در طی عملیات والفجر ۳ در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر شهید می‌گوید: همیشه روسری‌ام را پشت گوش‌هایم می‌بستم یک روز خواهر شهید به من گفت چرا تو هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوی این طور روسری‌ات را می‌بندی! گفتم هر لحظه احساس می‌کنم باید منتظر خبر شهادت هدایت باشم. در ادامه این مصاحبه تصویری منتشر می‌شود.
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛

برگی از زندگی شهید «هدایت به مقامی»| مراقب فرزندمان باش

«ناهید عارف»، می‌گوید: سال 1360 با هم ازدواج کردیم. شهید خلبان هوانیروز بود، بعدها به عنوان فرمانده او را به سردشت اعزام کردند زمانی که فرزندمان به دنیا آمد خیلی تاکید داشتند مراقب فرزندمان باش و خدا را شکر می‌کنم به لطف خدا و نگاه شهید توانستم فرزندمان را خوب تربیت کنم.
گفتگوی تصویری با همسر شهید«والی صادقی»

همسرم دوست داشت در راه امام شهید شود

«خاور جواهری» می‌گوید: همسرم در کارخانه خانه سازی کار می‌‌کرد و کارگری بود که به عنوان بسیج کارگری به منطقه اعزام می‌شود و می‌گفت: دوست دارم در راه امام شهید شوم و همین طور هم شد.
طراحی و تولید: ایران سامانه