پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی آلبوم تصاویر شهید «محبوب صیامی» را برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۸۱۹۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۹
برادر شهید «علیاصغر طاهریان» نقل میکند: «داشت ساکش را بیرون میریخت. پیراهن را برداشت و گفت: داداش! این رو برام نگهدار. وقتی خواستیم او را تشییع کنیم، همان پیراهن را به تن داشت.»
کد خبر: ۵۸۱۸۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۸
خانواده شهید «سید محمد طباطبائیخو» نقل میکنند: «از بچههای جبهه خیلی تعریف میکرد. از صفا و صمیمیت آنها میگفت و از مهربانیشان. میگفت: مادر! برای بچههای رزمنده دعا کن که طوری نشن.»
کد خبر: ۵۸۱۸۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۷
پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی زندگینامه شهید والامقام «سیّد داود علوی» را برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۸۱۸۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۹
«در قدم سوم شروع به تبلیغات و معرفی سپاه در کل شهر قزوین و روستاهای اطراف آن کردیم و از جوانان دعوت نمودیم با پیوستن به سپاه به مملکت خود خدمت کنند. استقبال بینظیر بود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۱۸۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۹
«یک سری تانکهای سوخته بود و ما سریعاً رفتیم زیر تانکها مخفی شدیم. در آن لحظات بحرانی ایشان با گفتن لطیفه، تیم شناسایی را میخنداند و به ما روحیه میداد ما هم تا نزدیکهای سحر آنجا بودیم و پس از اتمام کار شناسایی برگشتیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۱۸۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۹
قسمت دوم خاطرات شهید «علی طاهریان»
دوست شهید «علی طاهریان» نقل میکند: «پسر جوانی شروع کرد به توهین به انقلاب. بعد از نماز جماعت، حاج علی و آن پسر ساعتها بحث کردند. بالاخره او کارش را کرد و آن جوان را ارشاد که نه عاشق امام و انقلاب کرد، طوریکه پس از مدتی به جبهه رفت و شهید شد.»
کد خبر: ۵۸۱۸۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۴
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«بودنت قوت قلبمان بود و رفتنت اراده راسخمان برای خوب بودن و خوبتر شدن؛ و امروز ما خونت را ارج مینهیم و راهت را ادامه خواهیم داد ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۱۸۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۰
پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان آذربایجان شرقی تصاویر به یادگار مانده از شهید «جعفر جاهد خطیبی» را برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۸۱۸۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۸
پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی زندگینامه شهید والامقام «جعفر جاهد خطیبی»، را برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۸۱۸۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۸
«روزی که حاجآقا را از اردوگاه بردند. تنها شدیم. همه گوشهای کز کرده ناراحت بودند. هر وقت کم میآوردیم، میرفتیم پیش ایشان، حالا که نبود، انگار تازه اسیر شده بودیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۱۸۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۸
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
« چقدر ایثار از خود نشان دادی، چقدر فداکاری کردی و میخواهم بگویم سعی میکنم قدر تو را بدانم و خونت را چون مهر غیرت و حیا بر پیشانیام باشد ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۱۷۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۸
خواهر شهید «محمود شاهینفر» نقل میکند: «دکترها خوردن آب را برای او ممنوع کرده بودند. چهار پنج روزی طول نکشید که شهید شد. دلم میسوخت که چرا بهش آب ندادم. لااقل با لب تشنه شهید نمیشد.»
کد خبر: ۵۸۱۷۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۴
«آقا مصیب شبانه آن جاده استراتژیک را به همراه بچههای تخریب با مواد منفجرهای که از قبل به جزیره برده بودیم، جاسازی کردند، آن جاده را کاملا تخریب کردند و آب از جزیره جنوبی وارد جزیره شمالی شد. این امر مانع پیشروی بعثیها شد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مصیب مرادیکشمرزی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۱۷۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۷
قسمت دوم خاطرات شهید «سید ابراهیم سیادت»
همرزم شهید «سیدابراهیم سیادت» نقل میکند: «گفتم: هیچوقت از تو ناراحت نیستم. یقین دارم که توی ثواب کارت شریکم. گفت: دلم میخواد زنی که به این خوبی میفهمه باید دست شوهرش رو برای رفتن به جبهه و دفاع از اسلام و مملکت باز بگذاره، دلم میخواد بعد از شهادتم مثل حضرت زینب(س) استقامت کنی و صبور باشی.»
کد خبر: ۵۸۱۶۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۱
خواهر شید «رضا سماوی» نقل میکند: «دوستان شهیدش جمع شدند بالای سرش. بهش گفتند: بیدار شو! برای چی نمیای رضا؟ رضا چشمانش را باز کرد و از خواب بیدار شد. به همسنگرانش گفت: من شهید میشم!»
کد خبر: ۵۸۱۶۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۰
پدر شهید «عبدالمحمد سعدالدین» نقل میکند: «چشم توی چشمم دوخت و گفت: بابا! من دارم میرم راه کربلا رو باز کنم. رفت و شهید شد. سالها گذشت و خدا توفیق زیارت امام حسین(ع) را به ما داد. چشمم که افتاد به ضریح شش گوشه، یاد حرف آن روزش افتادم و به یادش کلی گریه کردم.»
کد خبر: ۵۸۱۶۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۹
خانواده شهید «رمضانعلی قدسالهی» نقل میکنند: «در نامهای به خانوادهاش نوشته بود: مادر! مرا ببخش و حلال کن! خودم را تابع جبهه کردهام. سنگر خانه من است و شما به امید برگشت من نباشید.»
کد خبر: ۵۸۱۶۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۷
«یک روز آقای درافشان گفت آقای حداد یک کار دیگر هم ازت میخواهم گفتم چه کاری؟ گفت: بَلَتی بری در خانه شهیدها، خبر برسانی؟ گفتم دیگر اینجا نمیآوریدشان؟ گفت خیلی حاشیه دارد اینجا. گفتم حاجآقا من اصلا از این کارها نکردم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات «غلامحسن حدادزادگان» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۱۳۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۴
مادر شهید «ذبیحالله خانمحمدی» نقل میکند: «در خواب ذبیحالله گفت: مامان! ساعتم داخل ساکمه. اونو بده به داداش نعمت. من هم با خوشحالی، بهترین هدیه دنیا را به پسرم نعمتالله دادم.»
کد خبر: ۵۸۱۳۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۴